اخوی محمد، صبحانه را حاضر کرد. تا ساعت هشت صبح، راجع به وضع شیلات در کشورهای پاکستان، هند، کره، ژاپن و... مطالعه میکردم. سپس به زیارت امام رفتم. ایشان از وضع زندانیان نگران بودند. قرار شد، برای آزادی آنها که خطری ندارند، توجه بیشتری بشود. من راجع به جنگ و اختلاف ارتش و سپاه صحبت کردم و ایشان با من در اینکه مشکل بزرگ جنگ، همین اختلاف است، هم عقیده بودند و نیز از صدمهای که ملّت دو کشور میبینند.
من، ایشان و احمد آقا، اظهار نگرانی کردیم. روی هم رفته، نتیجه این بود که اگر یک عملیات بزرگ موفق انجام شود، بعد از آن، ما باید پیشقدم برای اتمام جنگ شویم و از آن طریق، برای اسقاط حزب بعث عراق، اقدام کنیم. متفق بودیم که با وضع موجود در جبههها، نمیتوایم صلح را بپذیریم. درباره مشکلاتی که نطقهای پیش از دستورِ انتقادی و تند نمایندگان میآفریند، هم صحبت شد. قرار شد در آینده فکری بشود. همچنین قرار شد، امام، فرماندهان سپاه و نیروی زمینی ارتش را احضار کنند و در مورد اختلافات، به آنها اخطار نمایند.
دکتر معتمدی - پزشک امام - به منزل آمد و از سیاست وزارت بهداری در مورد پزشکان شکایت داشت. سرهنگ [مصطفی] ترابی از دفتر مشاورت امام [در ارتش] آمد و گزارشی آورد. آقای بهزاد نبوی هم از جلسه امشب جامعه روحانیت مبارز [تهران] و احتمال حذف بعضی از همفکرانش از لیست کاندیداهای مورد حمایت جامعه روحانیت مبارز تهران، تلفنی اظهار نگرانی کرد.
گزارشهای جبهه را آوردند. مسأله مهم، تأیید هیأت کارشناسان سازمان ملل در مورد کاربرد بمب شیمیائی علیه نیروهای ما است؛ گرچه صریحاً اسم عراق را نبردهاند، ولی مطلب روشن است؛ گو اینکه شیاطین از همین عدم صراحت، برای تبرئه صدام استفاده خواهند کرد.
با جبهه هم تماس گرفتم؛ خبرنگاران را برای بازدید از جزایر مجنون به اهواز بردهاند. دفترچه رمزی که برای تماس تلفنی با جبهه تهیه شده است، کار را آسان کرده، امّا چون زود به زود عوض میشود، وقتگیر است. آقای [جلال] ساداتیان و آقای [محمدجواد]اقبالی[پور] آمدند؛ برنامه مسافرت به قم را تنظیم کردیم.