خاطرات روزانه /آیت الله هاشمی رفسنجانی / سال 1363/ کتاب «به سوی سرنوشت»
کتک خوردن محافظان هاشمی از افراد کمیته !
صبح زود، تاریخ زندگی امام صادق(ع) را برای خطبههای نماز جمعه مطالعه کردم. برای زیارت امام، به دفتر امام رفتم. آقای خامنهای هم آمدند. با هم خدمت امام رفتیم. وضع جبهه و نظرات فرماندهان را در مورد عملیات آینده گزارش دادیم. از ایشان نظر خواستیم. نظر ایشان این بود که به فرماندهان اجرا کننده [عملیات] زیاد فشار نیاوریم که بر خلاف نظرشان، مجبور به اقدام شوند. با آنها مذاکره کنیم؛ یا قانع شوند و یا قانع شویم. با این نظر امام، فشار روی من هم کم میشود.
با آقای خامنهای هم در مورد ممنوع کردن رزم شبانه در اطراف تهران - که شبها باعث ناراحتی مردم میشود - صحبت شد. همچنین برای اقدام در مورد پیشنهادی که آقای [محسن]نوربخش آورده، که با دادن یک تانک پیشرفته [روسی] به انگلیسیها، نیازمندیهای صعبالحصول را بگیریم؛ قرار شد آقای خامنهای لیست را تهیه کنند.
آقای [رضا] سیفاللهی فرمانده سپاه اصفهان هم آمد؛ در جهت جذب آقای [جلالالدین]طاهری [امام جمعه اصفهان] و همکاری حزب [جمهوری اسلامی] با ایشان، تذکراتی داد. گفتیم آقای خامنهای با ایشان قرار گذاشته بودند که در انتخابات اصفهان با حزب ائتلاف کنند، ایشان طفره میروند. نقطه آغاز خوبی برای همکاری است. فائزه هم به خانه آمد. به خاطر کمک به عفت، که مریض است.
حزباللهیها دیروز و امروز در تهران علیه خانمهائی که حجاب را مراعات نمیکنند، تظاهرات کردهاند. درگیریهائی هم به وجود آمده است. دوسه نفر از پاسداران من هم در این تظاهرات شرکت کرده بودند و از اینکه از مأموران کمیته [انقلاب اسلامی]، کتک هم خورده بودند، گله میکردند؛ بعضیها نگران هرج و مرج بودند.
عصر به مجلس رفتم. جلسه کانون واحد حزب [جمهوری اسلامی] مجلس بود. درباره وضع آینده کانون، صحبت کردم و مطالب سیاسی برای نمایندگان گفتم. حدود صد نفر در جلسه شرکت داشتند. خیلیها طرح اصلاح آئیننامه داخلی را باعث تضعیف مجلس میدانستند. من دفاع کردم و گفتم قابل اصلاح است. فرمانده نیروی دریائی و ناخدا بایندر آمدند و گزارش امکانات نیرو را برای عملیات آینده دادند. شب، در مجلس ماندم و کارها را انجام دادم.