بعد از نماز صبح، گزارشها را خواندم. هنوز موضوع کاربرد سلاح شیمیایی توسط عراقیها و تبلیغات کاذب آنان در مورد جزایر، مسأله روز است.
دکتر [هادی] منافی [وزیر بهداری] آمد و راجع به شهادت فرزندش صحبت کردیم. پاسداران محافظ، برای عید دیدنی آمدند. متن خطبه عربی نماز جمعه را نوشتم.
برای عیادت از مجروحان بمب شیمیائی، به بیمارستان شهید لبافینژاد رفتم. حدود هفتاد نفر آنجا بستری بودند. با همه ملاقات و مذاکره کردم. دو سه نفری، وضعشان وخیم است و بقیه جراحت سطحی دارند؛ بیشتر آنها سوختگی در نقاط مرطوب بدن مانند زیر بغلها، کشاله ران، ریهها و چشمها و سوختگی صورت و دستها دارند و رو به بهبودی هستند. کمکم با حفاظت [از خود در برابر بمب شیمیایی] آشنا شدهاند؛ اثرش کم شده است. تاکنون حدود دو هزار و هفتصد نفر مصدوم و چهل نفر شهید شدهاند و حدود نصف آنها به جبهه برگشتهاند. چند نفری هم در جریان دستکاری بمبهای عمل نکرده، مجروح شدهاند. مجروحان شیمیایی اصرار داشتند که ما هم بمب شیمیایی بسازیم و بکار ببریم.
امروز باران فراوانی بارید؛ با توجه به کمی بارندگی، مایه خوشحالی است. عصر و شب در خانه درباره موضوع تبعیضنژادی - که بحثِ خطبههای آینده نمازجمعه در زمینه عدالت اجتماعی خواهد بود - مطالعه میکردم. اول شب، با قرارگاه نجف تماس گرفتم. در آنجا هم بارش باران، شدید است. به آقای [محسن] رضائی [فرمانده سپاه پاسداران] گفتم برای بردن خبرنگاران خارجی به جزایر مجنون، آماده شوند.