دوشنبه 31 مرداد 1362
تا ساعت هفت صبح مطالعه کردم. به دیدار محل کتابخانه جدید رفتم. به خاطر کمی جا، کتابخانه مجلس را به محل موزه نگارستان - در باغ کاخ مرمر سابق، مجاور مجلس - انتقال دادهایم. محل خوبی است و دکور خوبی درست کردهاند؛ اما مراجعه کم است و در حقیقت، کتابخانه بیاستفاده است؛ با آن همه کتاب و 15 نفر پرسنل. در تهران، خیلی کتابخانهها، چنین وضعی دارند؛ شاید در خیلی جاها، چنین است؛ من چون با کتابخانه مدرسه فیضیه قم سر و کار داشتهام - که مراجعه خیلی زیاد دارد - اینگونه موارد، برایم قابل قبول نیست.
در کمیسیون دفاع مجلس، برای مشورت در طرح ارتش نوین شرکت کردم؛ مدتها است، روی این طرح کار کردهاند. تکمیل شده و تغییرات عمدهای دادهاند. دو سه اعتراضی که از دفتر مشاورت امام به من گفته بودند، مطرح کردم. تفاوت درجه دار و افسر و مشکل افسر شدن همافران و عدم ورود دفتر مشاورت امام در سازمان ارتش و راجع به اینکه اصلاً نظام وظیفه اجباری مجانی داشته باشیم یا اینکه کل ارتش حرفهای و داوطلبانه باشد، هم بحث شد. به جایی نرسید. در مجموع، در جهت رفع تبعیض و نزدیک شدن به عدالت و مساوات، چیزهای خوبی در طرح گنجانده شده است.
پیش از ظهر و ظهر در دفترم چند ملاقات داشتم. عصر جلسه کانون نمایندگان حزبی در مجلس داشتیم. از عدم تحرک و انسجام حزبیهای مجلس، شکایت کردم. قرار شد فعال شویم و اشکالات برطرف شود و استیضاح آقای ناطق [نوری] در دستور کار حزب قرار گیرد؛ راجع به ضررهای احتمالی استیضاح هم صحبت کردم.
آقای [محسن رفیق دوست] وزیر سپاه با معاونانش آمدند. گزارشهایی دادند. شب به خانه آمدم. مصاحبه منافقان نادم را - که از تلویزیون پخش میشد - تماشا کردم، جالب است؛ ولی چون زیاد اتفاق افتاده، ممکن است، زیاد جاذبه نداشته باشد.
برای کسانی که میدانند در زمان رژیم قبل، اظهار ندامت و مصاحبه از سوی نیروهای مبارز مسلمان، به ندرت اتفاق میافتاد، بسیار جالب و مهم است و حتی وسیعتر از ابراز ندامت تودهایها در زمان گذشته و مسأله مجله "آیینه عبرت" که افسران تائب تودهای منتشر میکردند.