تا ساعت سه بعدازظهر در منزل بودم. گزارشهایی از سازمانهای دولتی خواندم؛ مقداری هم کتاب [ویلیام]سولیوان - سفیر آمریکا در تهران در دوران انقلاب - را مطالعه کردم. در این کتاب خیلی چیزها درباره ماهیت رژیمهای وابسته و نحوه ارتباطشان با کشورهای استعمارگر، وجود دارد. محسن، برای تهیه بلیط سفر، بیرون رفت و مهدی و یاسر و فائزه در کرمان، منتظر تهیه بلیط به تهران بودند. تلفنی صحبت کردند. سعید [لاهوتی] هم برای تهیه مقدمات رفتن به اهواز، برای انجام خدمت وظیفه، اقدام کرد. مسئول پشتیبانی نیروی زمینی گفته بود، پنج روز دیگر، برای کار در تهران بماند. گویا اینجا دکتر کم دارند و در آنجا وسیله کار دندانپزشک، آماده نیست.
ساعت چهار به مجلس رفتم. گزارشها را خواندم و نامههای اداری را امضا کردم. آقای صباح زنگنه [نماینده شیراز] که از سیرالئون برگشته بود، آمد و گزارشی از دو کنفرانس سیرالئون و بنگلادش - که برای تبلیغات در رابطه با حج به خرج ما و به مباشرت خود آنها برگزار شده بود - داد؛ راضی بود. بعضیها هم این کنفرانسها را بینتیجه میدانند و میگویند آدمهای حسابی، شرکت نمیکنند. ضمناً از ضعف سفارت ما در پاریس و بعضی جاهای دیگر گفت و از نیاز ترکهای مسلمان مقیم آلمان به کمک ما و از انشعاب در آنها و تمایل اکثریت به انقلاب ما و پیشنهاد آنها در مورد خرید از شرکتهای مسلمان ترکیه و از اختلاف هواداران حزب و کانون در پاریس صحبت کرد.
در جلسه شورای عالی اقتصادی شرکت کردم؛ درباره قیمت برنج و وضع چای و ایجاد بندر آزاد در جزیره کیش، بحث کردیم. به نتیجه قطعی نرسیدیم. از جبهه خبر دادند، امروز در جبهه مهران، عراقیها پاتک سنگین کردهاند؛ ولی بینتیجه بوده است و با تلفات عقب نشستهاند. در جبهه شمال هم، وضعمان خوب است. شب با آقای خامنهای درباره وزاری جدید، حزب [جمهوری اسلامی] و چیزهای دیگر، مذاکره کردیم.