بعدازنماز، در حیاط منزل، مشغول مطالعه و تنظیف استخر شدم. آب را کلر زدهام، تمیز شده است. بعد از صبحانه، محسن، برای کار به سازمان انرژی اتمی رفت. دانشگاهش موافقت کرده که یک ماه کار در حین آموزش را در موسسات ایران بگذراند. ساعت سه ونیم به مجلس رفتم. آقای طاهری خرمآبادی به دفتر آمدند. درباره کیفیت برگزاری جلسه [مجلس] خبرگان و تصمیم ایشان مبنی برانتقال آقای نمازی نماینده امام در سپاه اصفهان به تهران، برای کمک و هم حل مشکل اصفهان، صحبت شد. گفتند آقای فاکر دیگر همکاری نمیکنند.
ساعت چهار، جلسه [مجلس] خبرگان [رهبری] شروع شد. مایل بودم، آقای مشکینی، خودشان اداره کنند؛ مقدور نشد. ناچار کمک کردم. هشت ماده از آیین نامه را تصویب کردیم. شب در مجلس ماندم. آقای بهرامی آمد و از اینکه مورد تعرض قرار گرفته، وحشت داشت و کمک میخواست.
شخصی به نام حصاری از نیشابور آمد؛ طرحی برای حفاظت از مرزها با یک اسلحه اتوماتیک داشت. ایشان را به دفتر مشاورت [ارتش] معرفی کردم. آقای [جلال]ساداتیان اطلاع داد، تانکچه اتوماتیک آقای طهماسبی را در اصفهان، با موفقیت آزمایش کردهاند. گزارشها را خواندم و کارهای اداری را انجام دادم. میخواستم شام را با میهمانان صرف کنم؛ اطلاع دادند، آنها شام خوردهاند. با دفتر امام تماس گرفتم. وقت ملاقات [اعضای مجلس] خبرگان با امام را تنظیم کردم. آقای کمال خرازی [سرپرست تبلیغات جنگ] آمد و از حمله قریبالوقوع [رزمندگان اسلام] خبر داد؛ محور تبلیغات را تعیین کردیم.