جمعه 3 تیر 1362
در خانه ماندم؛ مطالعه میکردم و مینوشتم. پیش از ظهر، احمدآقا آمد. خبر داد که جامعه مدرسین [حوزه علمیه] قم و [جامعه] روحانیت مبارز [تهران]، لیستی برای تکمیل [اعضای] شورای نگهبان به امام دادهاند ولی گویا امام، قبلاً تصمیم خود را گرفتهاند. گفت از اینکه گاهی در نمازهای جمعه و سخنرانیهای قبل از آن، مطالبی گفته میشود که مصلحت نیست، امام گفتهاند، با شما مشورت شود و از پخش مستقیم آن جلوگیری گردد تا قابل کنترل باشد. گفتم، من موافقت دارم، اما باید مقدمه چینی شود و به علاوه، من چنین فرصتی ندارم که بخواهم، طرف مشورت همه موارد باشم. درباره [اختلافات مسئولان در] اصفهان و [اعضای جدید] شورای نگهبان هم بحث شد. به امام پیغام دادم که مبلغی، برای مخارج ساختمان مصلای بزرگ تهران بدهند. مصلا بنا است در محل پادگان قدیم عباسآباد، ساخته شود و با هدیه امام، حسابی برای جمع کردن اعانات مردم افتتاح میشود.
اول شب از دفتر امام، متن نامه سرهنگ [معمر]قذافی رهبر لیبی به امام و جواب امام به ایشان را که تهیه شده، برای مشورت فرستاده بودند. آقای قذافی به امام نوشته که احتمال دارد، جریانهایی در پشت سرکوب تودهایها باشد. از ایشان خواسته که خودشان رسیدگی کنند. امام جواب خوبی دادهاند.
امشب در غرب [کشور] در سردشت، عملیاتی علیه عراقیها و ضدانقلاب داشتیم. موفق بوده؛ ارتفاعات مرزی را پس گرفتهاند و چند نفری کشته و مجروح و اسیر نمودهاند و تعدادی اسلحه سبک، به غنیمت گرفتهاند.