خاطرات روزانه / آیت الله هاشمی رفسنجانی / سال 1362 / کتاب «آرامش و چالش»
جمعه 13 خرداد 1362
تا ساعت ده و نیم صبح، در خانه مطالعه و استراحت میکردم. برای اقامه نمازجمعه به دانشگاه رفتم. آقای [عبدالمجید]معادیخواه تلفن کرد؛ نتیجه مذاکرات را به ایشان گفتم؛ سازمان مستقل و وابسته به ریاست جمهوری میخواهد.
عصر آقای سید محمد باقر حکیم [سخنگوی مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق] به منزل آمد و اطلاع داد آقای سید محمد حسین حکیم که بازداشت بوده به استامبول ترکیه رفته و از آنجا تلفنی تماس گرفته و میخواهد برای مذاکره با ایشان به ایران بیاید. با من مشورت میکرد که بپذیریم یا خیر؟ احتمال این است که پیام تهدید صدام را برای ایشان بیاورد و شاید چیز دیگری مطرح باشد. گفتم، فردا با مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق مشورت کند و من هم فردا با وزارت خارجه مشورت کنم و سپس تصمیم بگیریم. گفتند که خبر آزادی پنج نفر از سران خانواده آقای حکیم صحت نداشته است. درباره علت و اهداف ورود ترکیه به عراق هم مذاکره کردیم؛ ایشان هم نظر روشنی نداشت؛ بیشتر به خرابی وضع داخلی عراق و نگرانی از آینده و حفظ لولههای نفت مربوط میدانست.