خاطرات روزانه / آیت الله هاشمی رفسنجانی / سال 1362 / کتاب «آرامش و چالش»
پنجشنبه 15 اردیبهشت 1362
صبح زود به مجلس نرفتم. به دفتر رئیس جمهور رفتم. در جلسه دفتر سیاسی حزب شرکت کردم. بحث درباره کارهای ایذایی خط سوّم بود. تصمیماتی در مورد کیفیت برخورد با آنها گرفتیم؛ بیشتر در جهت جذب آنها با رفاقت و محبّت و نه معارضه. به جلسه علنی نرفتم. ساعت ده به دفترم آمدم. آقای [سیدمحمود]دعایی[ سرپرست مؤسسه اطلاعات] آمد. سخت از تعطیلی روزنامه ناراحت بود. گریه کرد و چارهجویی. گفتم چندین بار من و آقای خامنهای به امام پیغام دادیم؛ ایشان نرمتر شدهاند. باز هم تلفن کردم که حتی الامکان امروز منتشر شود، ولی امام مقاومت کردند و احمدآقا گفت، ممکن است روز شنبه درست شود. آقای دعایی به بیت امام رفت. تماشاچی زیادی به مجلس آمده بودند، انتظار داشتند، برای آنها طبق معمول صحبت کنم. تصمیم گرفتهایم که صحبت نکنم. این وضع که رسم شده، خیلی وقت مجلس را میگیرد. معمولاً گروه گروه از سراسر کشور به عنوان تماشاچی به مجلس میآیند و همه توقع دارند رئیس مجلس برای آنها سخنرانی کند. مقرر شد که چنین برنامهای نباشد. شعارها دادند. بالاخره با ناراحتی رفتند. مسئولان سپاه قم آمدند و مذاکره کردیم. از شلوغی و کمی امکانات رفاهی قم گله داشتند و از خطر توطئههای مهاجران فراوان عراقی و افغانی و... و خلق مسلمان و خلق عرب و... ملاقاتی با بسیجیهای قم کردم و از عدم سخنرانی عذر خواستم. عصر، جلسه اصلاح مواضع حزب داشتیم و سپس در شورای مرکزی حزب [جمهوری اسلامی]، آیین نامه کنگره را تصویب کردیم. آخر شب به خانه آمدم. شب ستاد برگزاری کنگره حزب آمدند و با آنها صحبتهایی کردم که منتشر شود.