جمعه 19 اسفند 1362
صبح زود از جبهه اطلاع گرفتم. معلوم شد که دیشب کاری نکردهایم. قرار بود در جزیره ضربهای بزنند. تصمیم گرفتم برای نظارت بیشتر به جنوب بروم. به [جلال] ساداتیان و قویدل اطلاع دادم. برای خطبههای نمازجمعه کار کردم. با آقای رئیس جمهور صحبت کردم که اعلامیه نظامی ستاد مشترک - که به صورت یکنواخت و بیمحتوا در آمده است - از این شکل در آید. از قرارگاه نجف هم اطلاع گرفتم، معلوم شد امروز دشمن حرکتی ندارد. قرار گذاشتم، شب همگی در قرارگاه خاتمالانبیاء در خوزستان باشیم. نمازجمعه را اقامه کردم. خطبهای درباره انتخابات و خطبهای راجع به جنگ ایراد کردم.
عصر آقای [عبدالمجید] معادیخواه آمد و راجع به بنیاد تدوین تاریخ و نیازهای آن و اساسنامه بنیاد مطالبی داشت. احمد آقا آمد - راجع به جنگ صحبت کرد. معتقد است، خیلی راه صلح احتمالی را نبندیم. از امام پیغام آورد که به گونهای مشکل اختلاف آقایان صیاد [شیرازی] و محسن رضایی را حل کنم؛ گفتم مشکل است.
آقای [محسن] رضایی از جبهه اطلاع داد که امروز دشمن در جزیره [مجنون] تحرکی نداشته و به تعویض نیروها پرداخته ولی کنار اسکله را بمباران شیمیایی کرده است.
شب برای کمک به رزمندگان و تمشیت امور جبهه، به اهواز و از آنجا به قرارگاه خاتمالانبیاء رفتیم. ساعت نه و نیم شب رسیدیم. فرماندهان دو قرارگاه هم آمدند. شرح وضع جزایر مجنون را گفتند؛ رضایت بخش بود. فشار دشمن زیاد است ولی قابل دفاع هم هست. راجع به عملیات آینده، طرح روشنی نداشتند. قرار شد فردا به قرارگاههای کربلا و نجف برویم. آنها ساعت دوازده و نیم شب رفتند و ما خوابیدیم.