خاطرات روزانه آیت الله هاشمی رفسنجانی سال 1362 – کتاب آرامش و چالش
پنجشنبه 4 اسفند 1362
سحر بلند شدم. اخبار را در اتاق عملیات گرفتم. قرارگاه کربلا ناموفق و قرارگاه نجف موفق بود ولی از عملکرد هلیکوپترهای هوانیروز ناراضی بودند. قرار بود هوانیروز، هزاران نفر نیرو را به آن طرف آب منتقل کند؛ اما کمتر از هزار نفر را برده بود. تأکید کردم که ادامه دهند ولی آنها با ملاحظاتی که دارند، نمیتوانند به خواستهای پاسدارها عمل کنند.
خبر از تلفات سنگین در قرارگاه کربلا میرسد. سرهنگ صیاد [شیرازی] گفت برای کسب تکلیف به اینجا میآید. ساعت حدود نه صبح، آقایان صیاد [شیرازی] و حسنی سعدی آمدند. جلسه قرارگاه خاتمالانبیاء تشکیل شد. پیشنهاد داد چون قرارگاه کربلا ناموفق بوده، عملیات متوقف شود و قسمتی از نیروهای خود را برای دفاع به کار گیرد و بقیه را در قرارگاه نجف به کار برد. پیشنهاد داشت که قرارگاه خاتمالانبیاء، عملیات را خودش زیرفرمان بگیرد و محسن رضایی و صیاد[شیرازی] به عنوان معاون عملیات عمل کنند. تا این حد نپذیرفتیم، ولی قبول کردیم که بخشی از نیروهای کربلا به صورت احتیاط در اختیار قرارگاه خاتم به کار گرفته شوند و بخشی در اختیار قرارگاه نجف قرار گیرند.
سرهنگ حسنی سعدی را به قرارگاه کربلا اعزام کردیم تا نیروها را دلداری دهد و برای فشار مجدد آماده کند. به سرهنگ صیاد شیرازی هم گفتیم که به قرارگاه نجف برود و هوانیروز را برای ترابری نیروها به حرکت در آورد. روحیهها را از دست دادهاند و به تهران هم، ضعف خود را منتقل کردهاند. لازم دانستم به آنها روحیه بدهم. به تهران توضیح دادیم که فتح هورالهویزه و رسیدن به دجله و جزایر [مجنون] بسیار مهم است و میتواند دو سپاه 3 و 4 عراق را به خوبی تهدید کند.
پدافند اطراف قرارگاه، چند بار فعال شد. رفتم و از نزدیک رسیدگی کردم، معلوم شد که احتیاطی عمل کردهاند. رادار چیزی نشان نداده است.
برخلاف انتظار، نیروی هوایی دشمن فعال نیست؛ با اینکه در خوزستان و در بیابان، اهداف فراوان بیدفاع برای آنها هست. یک حمله هم کردند اما یک هواپیما از دست دادند؛ شاید به خاطر حضور خوب هواپیماهای اف - 14 است.
یکی از کارهای جاری، نظارت براطلاعیههای نظامی است.
برای نجات نیروهای قرارگاه نصرت که در الغدیر، گیر افتادهاند به نیروی هوایی گفتیم، دشمن را بزند. مرتب از قرارگاه نجف درخواست اعزام نیرو با هلیکوپتر میرسد و از کم کاری آنها شکایت دارند. عصر اطلاع دادند که حضور من در قرارگاه نجف برای رفع مشکلات و رو به راه کردن کارها لازم است.
غروب با ماشین و با لباس بسیجی حرکت کردیم. در راه فعالیت پدافند هوایی توجهمان را جلب کرد. اول شب به قرارگاه نجف رسیدیم. نماز مغرب را خواندیم. به جمعبندی نتایج عملیات نشستیم که قرارگاه نجف، پنجاه درصد موفق است و قرارگاه کربلا ناموفق. تغییراتی در مأموریتها داده شد و ابلاغ کردم.
آقای صیّاد [شیرازی] مأمور راه انداختن هلیکوپترها و رفع این کمبود مهم شدند. برنامه عملیات فردا تنظیم شد. به طرف قرارگاه خاتم حرکت کردیم. در بین راه به یک واحد رزمنده - که در بیابان به انتظار هلیکوپتر بودند - رسیدیم. پیاده شدم و با آنها صحبت کردم. دیدن من با لباس بسیجی، برای آنها غیر منتظره و نشاطآور بود. منظره جالبی شد. شعارها دادند.
در بین راه از نزدیک جبهه گذشتیم. منظره برق توپهای فعال و منورهای دشمن که حاکی از وحشت آنها است، جالب بود. ساعت یازده به قرارگاه رسیدیم. تلویزیون عراق را دیدیم. گفت، فیلمی از جنگ در شرق بصره نشان میدهد. ولی بیش از یک ساعت، فقط سرودهای کهنه و مبتذل و رقص و آواز در وصف صدام و برای بزرگداشت او پخش کرد. نشان اختلال در برنامهها است. فردای آن هم خبر از اختلال رسید.
چند نفر از وزرا به قرارگاه آمدند. [آقای دکتر منافی] وزیر بهداری گفت در حدود هزار نفر مجروح به مراکز [درمانی] اعزام شدهاند. در مقایسه با عملیاتهای دیگر کم است. حدود 150 شهید شناخته شده و چند نفر مفقود داریم.
فرماندهان لشکرها و تیپها و گردانهای عمل کننده کربلا را احضار کرده بودم؛ آمدند. سرخوردهاند. دلداریشان دادم و اظهار آمادگی برای عمل میکردند ولی نه در همان محور. از اول، فرماندهی نیروی زمینی با این عملیات، نظر مساعدی نداشت و تقریباً در همه جلسات توجیهی در تهران، اما و اگر داشتند. طبیعتاً این نظرها در کار عملیات میدان، مؤثر بود. ادغام سپاه و ارتش در عملیات، تحت فرماندهی ارتش نتیجه خوبی نداده است و سپاهیان از آن ناراضیند. با آن قسمت از هوانیروز هم که تحت فرمان قرارگاه نجف قرارگرفته، مشکلات داشتیم و بالاخره با دخالت فرمانده نیروی زمینی [سرهنگ صیاد شیرازی]، تاحدودی حل شد.