چهارشنبه 26 بهمن 1362
بعد از نماز صبح در دفترم مشغول کار شدم. مقداری از مذاکرات جلسات شورای انقلاب را خواندم. دکتر [عباس] شیبانی که منشی جلسات بود، به صورت مختصر یادداشت کرده است. ایشان اکنون مشغول اصلاح و تایپ آن شده است. اسناد ارزنده و متن تاریخ انقلاب است. گویا سیزده دفترچه یادداشت دارد که یکی از آنها تنظیم شده است.
درباره عملیات آینده هم که قرار است امشب در غرب انجام شود، رسیدگیهایی انجام دادم. عصر هیأت رئیسه جلسه داشت و دستور هفته آینده را تصویب کردیم و تصمیمات دیگری هم اتخاذ شد.
به اتفاق آقای کتیرایی، گاو صندوق حاوی اسناد محرمانه مجلس شورای ملی را که در اتاق من است، باز کردیم و اجمالاً موجودی آن را نگاه کردیم. چیز مهمی ندارد. مهرها، چند متن نامه قدیمی زمان قاجار و چند سند از زمان شاه و چیزهایی از این قبیل. گفتم به طور رسمی همه این چیزها را رسیدگی نماییم و به جای خودش بفرستیم. ضمنا وصیتنامه سیاسی امام که تحویل مجلس خبرگان شده، توسط من در همین صندوق نگهداری میشود.
شب، مهمان آقای خامنهای بودیم. به اتفاق نخست وزیر و احمدآقا و آقای [موسوی] اردبیلی، درباره آزادی زندانیهای نادم و مبارزه با فساد اخلاقی و جنگ و تکمیل کابینه و وضع لبنان بحث شد.
خبر رسید که امروز بستهای حاوی مواد منفجره در دفتر آقای محتشمی سفیرمان در سوریه منفجر شده و دست راست ایشان از مچ قطع شده و از دست چپ دو سه انگشت رفته، اما نجات یافته است. ظاهراً اسرائیل مرتکب این جنایت شده است. به تلاقی شرارتهای بعث عراق و به عنوان مقابله به مثل، شهرهای بصره و بغداد بمباران شدند.