پنجشنبه 29 دی 1362
بعد از نماز صبح، متن خطبه عربی را نوشتم و برای ترجمه فرستادم. در جلسه علنی، لایحه انتخابات مطرح بود؛ چند ماده تصویب شد. ظهر آقای اختری آمد و راجع به طرح تعاونی اعتراضاتی داشت. آقای فرهمندزاده استاندار سابق گیلان آمد و از آقای احسانبخش [امام جمعه رشت] و روحانیون گیلان گلایه داشت. گروهی از داوطلبان اعزام به جبهه از شهر راور کرمان آمده بودند. برای آنها صحبت کردم.
عصر، جمعی از اعضای لشکر امام حسین(ع) سپاه و تیپ انصارالحسین آمدند. برای آنها صحبت کردم. دبیران حزب جمهوری اسلامی از شهرستانها - که برای سمینار در تهران هستند - آمدند. برای آنها هم درباره اختلافات بحث کردم. نماز مغرب و عشاء را با آنها به جماعت خواندیم.
اول شب، امام جمعه ماهشهر آمد و راجع به وکیل آینده مجلس از این شهر مشورت کرد.
برای کتابخانه آنجا از سهم امام از من اجازه گرفت. با استفاده از اختیاری که امام به من دادهاند، این گونه مراجعات هم کم نیست. راجع به راهنماهای کشتیهایی که به ماهشهر میآیند و اخیراً تخلف کردهاند و تنبیه شدهاند، وساطت میکرد. گفتم کار زشتی کردهاند. مستحق عفو نیستند، مگر اینکه مسلم شود که دیگر کار شکنی نمیکنند. کارهای دفترم را انجام دادم و اخبار را گرفتم و سپس به خانه آمدم.
آخر شب، تلفنی با آیتالله منتظری احوالپرسی کردم. مشغول شام خوردن بودند. گفتند همسرشان به دعای کمیل رفتهاند و ایشان را تنها گذاشتهاند؛ حاضری میخوردند - نان و ماست موسیر - خبر دادم که عفت، فردا به قم و زیارت ایشان میرود.