جمعه 22 مهر 1362
تا ساعت ده و نیم صبح در خانه مطالعه میکردم. آقای نخست وزیر تلفنی از من خواست که در نماز جمعه، لغو دستور دولت شهیدرجایی را در مورد اقامه نماز جماعت، هنگام ظهر در دستگاههای دولتی را که اخیراًدر بانکها و کارخانهها مورد سوء استفاده قرار گرفته، تایید نمایم؛ تایید کردم. خواستم از امام نظر بگیرم اما جواب نرسید. نظر احمدآقا این بود که امام در جریان هستند. نماز جمعه را اقامه کردم و خطبه دوم را به هواپیماهای سوپراتاندار و جنگ و...اختصاص دادموق استادعلی داودی آمد و سه گونی پسته از پستههای خوب خودمان آورد. قسمت عمده آن را هدیه میدهم. اخوی زاده محمد آمد و میخواست به وزارت بهداری بگویم که بیمارستان در حال تاسیس نظام آباد را به دانشگاهها واگذار کنند تا برای آموزش از آن استفاده کنند؛ تحصیل پزشکی دارد.