خاطرات
  • صفحه اصلی
  • خاطرات
  • خاطرات روزانه / آیت الله هاشمی رفسنجانی / سال 1362 / کتاب «آرامش و چالش»

خاطرات روزانه / آیت الله هاشمی رفسنجانی / سال 1362 / کتاب «آرامش و چالش»

دموراژ روزانه ۵ هزار دلاری ۱۳۵ کشتی در اسکله شهید رجایی *** تامین برق بندر عباس با توربین ۷ مگاواتی!

  • یکشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۶۲

    بعد از نماز و صبحانه، به مهمانسرا رفتیم. با شورای استان حزب جمهوری [اسلامی] ملاقات کردم. بیشتر حرفهایشان، در شکایت از امام جمعه بود. به مسجدامام رفتم. بعدازنماز عید [قربان]، برای مردم سخنرانی کردم. برق شهر، هنوز درست نشده است؛ فقط با توربینهای قبلی که فقط هفت مگاوات برق می‏دهد، بعضی از جاهای ضروری را روشن می‏کنند.

    از آنجا به پایگاه [نهم شکاری] نیروی هوایی [بندرعباس] رفتیم. در سالن بریفینگ، فرمانده پایگاه، گزارش وضع پایگاه و امکانات و کمبودها و خواسته‏ها را مطرح کرد. من هم برای حضار - که جمعی از خلبانها بودند - درباره میراثهای رژیم گذشته بد و خوب از جمله، خلبانهای خوب صحبت کردم. جو خوبی حاکم بود. سپس با اتومبیل، از قسمتهای مختلف پایگاه بازدید کردیم از جمله هواپیماهای اف 4.

    سوار هلی‏کوپتر شدیم و از بالا، همه نقاط مهم شهر را دیدیم و آقای [عباس ترکان] استاندار [هرمزگان] توضیحات لازم را داد. در اسکله شهید رجایی پیاده شدیم. اسکله عظیمی است. در زمان رژیم قبل، طرح وسیع‏تر بوده. شهید رجایی آن را کوچک کرده، ولی امروز احساس می‏شود، کل طرح لازم است. از دستگاه عظیم لایروبی شرکت ایتالیا - که به خاطر تعطیلی، کار نمی‏کرد - خواستیم روشن کرد و نمونه کارش را دیدیم؛ جالب است. از تخلیه بار کشتیها بازدید به عمل آوردیم. یک حوضچه از سه حوضچه تکمیل شده که حدود 13 کشتی، می‏تواند پهلو بگیرد. معلوم شد 89 کشتی در انتظار است که از ما دموراژ می‏گیرند. هر کشتی به طور متوسط، روزانه پنج هزار دلار می‏گیرد که خسارت عمده‏ای است. بعضیها مدعی بودند 135 کشتی معطل است.

    ناهار را به مهمانسرا رفتیم. پس از استراحت، با مسئولان اجرایی ملاقات کردیم. عده‏ای از مسئولان، نیازها را گفتند و من هم برای آنها صحبت کردم. از آنجا به فرودگاه رفتیم. ارگانها برای بدرقه، جمع شده بودند ملاقاتی با اعضای سپاه کردم و برایشان صحبت نمودم. مصاحبه‏ای با صداوسیمای استان در تشریح نتایج سفر انجام شد. خداحافظی کردیم و به طرف کرمان پرواز نمودیم.

    اول شب، با تاخیر وارد کرمان شدیم. طبق معمول، استقبال رسمی با تشریفات نظامی بود؛ از این تشریفات خوشم نمی‏آید ولی آنها اصرار دارند و نمی‏خواهند از استانهای دیگر، عقب بیفتند؛ بهتر است به کلی تعطیل شود. به مهمانسرای استانداری رفتیم. روحانیون که اکثراً از دوستان قدیمی دوران تحصیلند و در مراسم استقبال هم بودند، آمدند. تا آخر شب نشستند. شام را با هم خوردیم. جلسه خصوصی با بعضیهاشان داشتیم که شکایت از مجریان داشتند و بیشتر از باندبازی کادر استانداری که از جامعه اسلامی دانشگاه می‏آیند و به انحصارگرایی آنها انتقاد می‏شود. ولی خوب کار می‏کنند. خبر رسید که در جبهه غرب پیروزی داشته‏ایم؛ با آقای رئیس جمهور صحبت کردم.