محسن، آماده برگشتن به بلژیک، برای ادامه تحصیل شده. ساعت دوازده، پرواز داشت. من و عفت، کمی نگران امنیت او در خارج هستیم، او را شناختهاند و در جزوهای او را اسم بردهاند و اخیراً دو نفر دانشجو در آمریکا واسپانیا، توسط منافقین شهید شدهاند. با او صحبت کردم که اگر احساس خطر کرد، به کشور دیگری برای تحصیل منتقل شود و یا به ایران مراجعت نماید. به مجلس رفتم. در کمیسیون آئین نامه، تا یک بعدازظهر، شرکت کردم.
جلسه هیأت رئیسه تشکیل شد، برنامه هفته آینده تنظیم گردید. تصمیم گرفتیم، خانههایاطراف مجلس را با دادن زمین و اجازه ساختمان به صاحبان آنان، بخریم. میگویند حدود یک صد و سی خانه است. برای تأمین امنیت نمایندگان ومجلس مهم است. اول شب آقای نظران آمد و برنامه و دستور شورای عالی دفاع را آورد. شب در مجلس ماندم، به اخبار گوش دادم وگزارش ها را مطالعه کردم.
حاج احمدآقا خمینی تلفن کرد واطلاع داد، امروز عراقی ها شیاکوه را که چند روز پیش گرفتهایم، پس گرفتهاند و ما حدود پانصد نفر تلفات دادهایم. مقامات نظامی هم این خبر راتأیید کردهاند. بسیار تلخ است. سپاه هم تأیید کرد.