مقداری از وقت را صرف تهیه خطبههای نماز جمعه کردم. ساعت ده صبح، برای نماز جمعه به دانشگاه رفتم. آقای جلال الدین فارسی سخنرانی داشت و همسر، پسر و دختر شهید رجائی هم صحبت کردند. من هم خطبههای جمعه را درباره جهاد و شهادت آقایان باهنر و رجائی خواندم.
ناهار را به مجلس رفتم. عصر در مجلس، شورای عالی دفاع تشکیل شد. سرتیپ فلاحی، گزارش جبههها را داد. دریکی از جبههها، دشمن شکستخورده و ما نزدیک سی نفر شهید و یک صد و پنجاه نفر زخمی داشتهایم. در جبهه بستان، چهار کیلومتر پیشرفت کردهایم و چهل و دو شهید و دویست و پنجاه زخمی و چهل مفقود داریم و دشمن تلفات سنگینی متحمل شده و در جبهه غرب هم پیشرفت داشتهایم و حدود پنجاه شهید و چهار صد زخمی دادهایم. دشمن در سه جبهه، بیش از دویست اسیر داده و تلفات زیادی داشته و عقب نشینی کرده است.
آقای فلاحی از بی رغبتی و ضعف عملکرد فرماندهی در نیروی زمینی، در عملیات بستان شکایت داشت، چون در اصل با این طرح مخالف بودهاند. در مورد برنامه آینده هم بحث شد و قرار شد برای اجرای به موقع آن، فشار بیاوریم.
درمورد معافیت افرادی که در جهاد خدمت میکنند و کسانی که از گروه های غیر ارتشی، در جبهه هستند، تصمیم گرفتیم. در مورد اجازه دادن به لیبی برای خرید نیازمندی های ما و معامله با شوروی که اخیراً پیشنهاد فروش چند قلم مهمات و اسلحه داده و تأسیس کارخانه ضد هوایی 23 میلیمتری، قرار شد تعقیب کنند. شب در مجلس ماندم.