تا ساعت ده صبح در منزل ماندم. نماز و استحمام و صبحانه و استراحتداشتم. درسی ازصرف میر به عفت دادم که به کلاس نرفته بود. خدمت امام رفتم. سئوالی در مورد پیوند چشم کردم. دکتر سجادی، متخصص پیوند قرنیهچشم از آمریکا آمده، میپرسد که برداشتن چشمانسانهای در حال مرگ و پیوندآن به انسانهای دیگر، جایز است یا نه. امام منع نکردند، ولی مایل نبودند تجویزآن هم، به ایشان منتسب شود. ایراد اگر باشد، از جهت لزوم دفن اجزا بدن میت ویا عدم جواز تنکیل مسلمان است.
مطلب دیگر درباره اعزام هیأت تحقیق به لرستان بود که امام به من و آقایخامنهای دستورداده اند و بازرسی کل کشور این کار را کرده و نظریه هم داده؛دیگر لزومی ندارد و امام اجازه دادند که نفرستیم. حال امام خوب بود. دکترهاهم آمدند و فشار خونشان را گرفتند.
ظهر سرهنگ بابائی فرمانده پایگاه [هشتم شکاری] خاتم اصفهان آمد که عدم دفاعقوینیروی هوائی از آبادان را برایم توجیه کند. عصر از [وزارت] مسکن و شهرسازیتهران وگروهی دیگر آمدند، برای مشورت درباره خانههای فراوانی که بعد ازانقلاب، بدون مجوزقانونی ساختهاند، یا نیمه ساز است. هم اکنون به خاطرنداشتن سند یا جواز ساختمان کارشانگیر کرده است.
سپس شورای عالی دفاع تشکیل شد. ظهیرنژاد از بی توجهی نیروها به ایشان،گله داشت. ازجبههها خبر درستی نداشت. فرمانده نیروی دریایی، توضیحاتی ازعملیات نجات ناو میلانیان داد و نیروی هوایی اجازه بمباران شهرهای عراق رامیخواست، که ندادیم.
شب در مجلس ماندم. نیمه شب با خوزستان تماس گرفتم. آماده حمله بهعراقیها، در جبهه بستان بودند. باران میآید. حمله شروع شد و با امید خوابیدم.آقای صیاد شیرازی از مقرفرماندهی در جبهه تلفنی خبر داد؛ برای پیروزی دعاکردم.