اول وقت، دو روز نوشتن خاطرات را که تأخیر انداخته بودم، جبران کردم. سپس به فرودگاه رفتم و با هواپیمای کوچک فالکن، همراه پاسداران، فاطی، مهدی و یاسر، بهطرف کرمان بهمنظور رسیدگی به وضع زلزلهزدگان گلباف کرمان، حرکت کردیم. ساعت ده در فرودگاه کرمان بودیم. جمع زیادی از عناصر انقلابی شهر، به استقبال آمده بودند. سخنرانی کوتاهی پس از خیرمقدم گفتن آنان انجام دادم. با دو هلیکوپتر با همراهان به گلباف رفتیم. شهر کوچکی با حدود پانزده هزار جمعیت، که تقریباً تمام ساختمانها یا بهکلی ویران شده و یا غیرقابلسکونت. خوشبختانه اغلب خانهها در حیاط خودشان، درخت دارند و لذا چادرهایی در همان محیط نصب شده و مردم بهآسانی، اسکان یافتهاند. مردم زیادی در اطراف من جمع شدند و شعارهای سیاسی - منجمله علیه بنیصدر -میدادند. کمکهای مردم، خیلی زیاد است. اعلان کردهاند، دیگر کمک نفرستند، بهجز پول برای ساختن منازل. در محل ستاد کمکرسانی، برای مردم صحبت کردم. چندنفری شکایات جزئی داشتند که اکثراً غیرواقع بینانه بود. ناهار را در منزل آقای مرتضی فهیم، قاضی شرع و کاندید وکالت مجلس که فردا باید رأیگیری شود، بودیم؛ مخصوصاً چنین برنامهای چیده بودند که تبلیغی به نفع ایشان باشد! عصر، در استانداری با مسئولان جلسهای داشتیم و درباره وضع استان و نیازها و برنامه سازندگی گلباف، بحثهای مفیدی شد و من هم کلیاتی درباره مسائل مطروحه گفتم. سپس، از انبار ستاد کمکرسانی، دیدن کردم. اجناس زیادی جمع شده بود و انبارها مملو بود. مردم خیلی خوب عمل میکنند. مصاحبهای با تلویزیون کرمان کردم. سپس، در جمع اعضای حزب جمهوری اسلامی در محل حزب، شرکت کردم و به خواسته های آنان گوش دادم و سخنرانی کوتاهی در فواید تحزب و تشکیلات و شرایط و وظائف حزب اسلامی ایراد کردم، نماز را با جماعت با آنها خواندم و جلسه خصوصی با سرانحزب کرمان داشتیم. اصرار داشتند که یک فرد روحانی پیرو خط امام به کرمان فرستاده شود. از امام جمعه گله داشتند. شب، به رفسنجان آمدیم، در خانه آقای شیخ محمد هاشمیان مهمان بودیم. والده و جمعیاز اقوام و بستگان هم از نوق آمدند..