بعداز آسیب دیدن آقای خامنه ای، امام من را مأمور اقامه نماز جمعه فرموده اند. برای برگزاری نماز جمعه از تحریرالوسیله قدری مسائل نماز جمعه را مطالعه نمودم. سپس به ملاقات آقای خامنه ای به بیمارستان رفتم. برخلاف انتظار، ایشان را بی حال دیدم. معلوم شددیشب ریه های ایشان را مایعات ناشی از تزریق خون، زیاد ناراحت کرده و تنفس مصنوعی به ایشان می دهند، دکترها اطمینان دادند که خطری در پیش نیست و در این گونه موارد، چنین وضعیتی طبیعی است. ساعت ده به مجلس رفتم. آقای انصاری نماینده نیشابور آمد و در مقابل مزاحمت هائی که علیه ایشان در نیشابور از طرف بعضی از مردم شده استمداد می کرد، معتقد بود که حزب[جمهوری اسلامی] محرک است. آقای دکتر [علی اکبر]ولایتی آمد و درباره کمیسیون پزشکی که برای امام تنظیم شده،صحبت کرد. قرار شد با دکتر [حسن]عارفی در میان بگذارد. ستاد نماز جمعه، تماس گرفت و برنامه تنظیم شد. با آقای مهدوی [کنی]وزیر کشور وکمیسیون امور داخلی درباره قانون انتخابات مجلس و ریاست جمهوری بحث ها و کارهایی داشتیم. عصر به جلسه فاتحه حزب جمهوری اسلامی، برای شهدای انفجار بمب در دفتر مرکزیحزب رفتم. گفته شد که تعداد شهدا دو سه نفر بیشتر از هفتادودو نفر است، ولی قرار شد به خاطر اعتبار و ارزش عدد هفتادودو و شباهت آن با شهدای کربلا و جا افتادن آن، عوض نشود. ملاقاتی با رهبران جمعیت امل لبنان داشتم. اظهار حمایت کردند و کمک خواستند. سپس با کارمندان سازمان پژوهش های علمی و صنعتی که مشکلات اداری و مالی داشتند [ملاقاتکردم]. شب زودتر به خانه آمدم و برای اینکه، سحر بایستی برای روزه گرفتن، بیدار شویم، شام سبکی خوردم و خوابیدم.