خاطرات روزانه آیت الله هاشمی رفسنجانی / سال ۱۳۷۶ / کتاب «سردار سازندگی»
هاشمی در اوج مشغله ها ، هر وقت فرصتی می یافت از وضع بستگان و مردم روستایش ، بهرمان می پرسید.
دوشنبه ۱۹ آبان ۱۳۷۶ // ۹ رجب ۱۴۱۸ // ۱۰ نوامبر ۱۹۹۷
پیش از اذان صبح بیدار شدم. بعد از نماز برای کوهنوردی رفتیم. از امامزاده قاسم، وارد گلابدره شدیم. از نقطهای که شهرداری مشغول ساخت بندی روی رودخانه و دریاچه است تا جاده کلَکچال رفتیم. قسمتی از مسیر را با تاریکی رفتیم و اغلب مسیر در کنار رودخانه بود. دره باصفا و نستباً سرسبزی است. در اثر بارانهای جاری در روزهای اخیر، وضع زمین و هوا خوب است. برگشتنی، از طریق جاده صداوسیما با ماشین آمدیم. ساعت هفت و نیم صبح به منزل رسیدیم. در ارتفاعات بالاتر، برف جمع شده بود.
تا ساعت ده صبح، در خانه مطالعه کردم. به دفتر کوشک رفتم. ظهر محسن و علی مرعشی هم آمدند. کارها را انجام دادم و عصر به خانه برگشتم. تا آخر شب، برای مرور خاطرات سال ۱۳۶۱ صرفکردم.
یاسر، مریم، مهدی، فرشته، لیلا، فؤاد و ندا برای شام آمدند. خودشان شام آوردند. محسن هم همراه محمدتقی، کارگرمان در نوق و فرزندش آمدند. مقداری وقت صرف سئوال و جواب از وضع مردمان بهرمان و بستگان و آشنایان کردم.
در گزارشها، همان طور که انتظار میرفت، عراق در مقابل آمریکا عقب نشست و تهدید خود را در مورد شلیک به هواپیمای یو ۲ آمریکا که معمولاً بر فراز عراق پرواز کنترلی دارد، عملی نکرد. آمریکا تهدید به ضربه شدید متقابلکرده بود.