خاطرات
  • صفحه اصلی
  • خاطرات
  • خاطرات روزانه آیت الله هاشمی رفسنجانی / سال ۱۳۷۶ / کتاب «سردار سازندگی»

خاطرات روزانه آیت الله هاشمی رفسنجانی / سال ۱۳۷۶ / کتاب «سردار سازندگی»

سفری به خیبر که معلوم نیست دیگر کی برای یک عالم شیعی میسر می شود.

  • مدینه,مدینه منوره
  • جمعه ۸ اسفند ۱۳۷۶

جمعه 8 اسفند 1376// 29 شوال 1418 // 27 فوریه 1998

 

حدود ساعت هفت صبح، با تعداد زیادی از همراهان و ماشین‌ها، به سوی خیبر حرکت کردیم. جمعی از همراهان هم به مکه رفته بودند. صبحانه را که همراه برداشته بودند، در کنار جاده، نزدیکی خیبر خوردیم. مسیر بدی نیست. در جاده تبوک و جاده معمولی است. تا حدود 50 کیلومتر از مدینه، در کنار جاده، روستاها و نخلستان‌های وجود دارد، تقریباً متصل به هم که از آب چاه استفاده می‌کنند و بقیه راه تا نزدیک خیبر بیابان است و تک درختانی مثل سمر و بوته‌هایی از گیاهان گرمسیری دارد.

خیبر با اینکه مجموعاً بیش از 100 هزار نفر جمعت ندارد، استانداری است. 40 هزار نفر در شهر و بقیه درروستاها زندگی می‌کنند. مستقیماً وارد شهرداری شدیم. استاندار و رئیس دستگاه قضایی و شهردار استقبال‌کردند. در سالن شهرداری، معارفه به عمل‌آمد.

شهردار، خیرمقدم از روی نوشته خواندکه جالب بود؛ به فتح خیبر توسط پیغمبر (ص) اشاره کرد و نقش برجسته علی (ع) در فتح خیبر را تصریح‌کرد. مسأله اعلان پیغمبر (ص) در مورد دادن پرچم رزم به فردی که آن صفات ممتاز را دارد و مرتضی علی (ع) با درد چشم و مشخص شدن علی و سپس فتح قلعه مرحب که بزرگترین دژ یهود بوده است؛ برای حضار جالب افتاد. او را تحسین‌کردیم. هدیه‌ای دادند: یک تابلو از تصویر پنج قلعه قدیمی خیبر.

سپس به محل قلعه در شمال شهر رفتیم‌که در دره‌ای قرار دارد. منطقه‌ای مسکونی با خانه‌های گلی و چوبی که مسکونی نیست و نخلستانی سرسبز با قطعات ملکی کوچک‌که با دیوارکشی‌های‌گلی از هم جدا شده، به صورت غیرمنظم و هر یک با سهمی از چشمه‌های آب.

دو چشمه آب را دیدیم؛ یکی از آنها به نام «چشمه علی» که جوشش آب از سه نقطه در کف آن مشهود است و تعدادی ماهی هم در آب وجود داشت. از آب نوشیدیم؛ شیرین است و خوشگوار. گفتند از صدر اسلام تاکنون لاینقطع آب داده است و آبش به دو طرف شمال و جنوب جریان دارد؛ البته خیلی کم‌آب است و مواقع بارندگی زیاد می‌شود. ظاهراً منبع آب از کوه غربی چشمه است.

قلعه مرحب در محاصره نخلستان است، با سنگ و خاک و گل، به صورت تپه بلندی درآمده و بالای آن تعدادی اتاق در دو سه طبقه است و با گل و چوب ساخته شده. گفتند، بارها خراب شده - آخرین بار در زمان عثمانی‌ها - و سپس بازسازی کردند. دیواره‌های سنگی هم داشت که احتمال می‌دادند از قدیم مانده باشد. چاهی هم در بالای قلعه است‌که تا سطح زمین نخلستان‌ها حفرشده که آب برمی‌داشته‌اند؛ دیواره‌های سنگی دارد.

در خاک آنجا فسفر وجود داردکه باعث سرسبزی درختان است. آثاری از در بزرگ قلعه نیست‌که علی (ع) برای عبور مسلمانان از آن در به عنوان پل استفاده کردند. در آنجا از وضع و محل قریه فدک پرسیدیم. گفتند، در 70 کیلومتری شرق خیبر است و راه ماشین‌رو از آن سو ندارد و باید از راه مدینه به حائل در غرب فدک رفت که حدود 40 کیلومتر از جاده اصلی فاصله دارد. پیگیری و سئوال زیاد ما در مورد فدک، آن‌ها را حساس کرده بود. توضیح دادیم‌که به خاطر مسأله مهم تاریخی و اختلافی بین شیعه و خلفا است.

آقای [علی] شمس‌اردکانی که از همراهان است، از سوی اتاق بازرگانی گفت، در بین خودشان این مسأله مورد صحبت بود. یکی از آنها، برای دیگران توضیح اختلاف حضرت زهرا (س) با ابوبکر و عمر را داد و گفت، به نظر می‌رسد حق با اهل بیت پیغمبر بوده است.

به مدینه برگشتیم. در فندق محل اقامت، استراحتی کردیم. برای شرکت در نمازجمعه رفتیم که توسط آقای حذیفی اقامه می‌شد. نزدیک باب السلام، برای حفاظت، محلی را برای ما با دیواره‌های فلزی از مردم جداکرده بودند. خطبه اول را مفصل خواند. عمده بحث‌ها سیاسی بود. از قدرت‌های بزرگ، اسراییل و ترکیه و حضور نیروهای خارجی و عراق و سلطه اجانب به شدت انتقاد کرد، ولی از شیعه هم به خاطر اهانت شیعه به صحابه و خلفا و عایشه و اعتقاد به مهدی موعود و ولایت فقیه و نیابت امام خمینی از امام زمان، به شدت انتقاد کرد.

من و همراهان به عنوان اعتراض از صفوف جماعت بیرون رفتیم. در اتاق‌کناری، نمازمان را جداگانه به جماعت خواندیم. به همراهانمان از سعودی‌ها و رئیس‌حرم شریف که همراه ما آمدند، گفتیم این اظهارات تفرقه‌انگیز بین مسلمین، دلیل عدم صلاحیت این فرد برای امامت‌جمعه است؛ آن‌ها هم حرف ما را تأییدکردند. رئیس‌حرم عذرخواهی‌کرد و گفت، این امام جمعه، فرد بی‌اطلاعی است. ساعتی بعد، آقای دکتر نفیسه، وزیر همراه، تلفنی گفت‌که مأموران به دستور مرکز مشغول رسیدگی به اظهارات او هستند و برخورد شدیدی خواهد شد و از من عذرخواهی کرد. عصر امیرعبدالله هم تلفنی از ریاض با من صحبت کرد و شدیداً اظهارتأسف‌کرد و گفت، «اِنّی‌آسفٌ کثیرکثیرکثیرکثیر» وگفت، این شخص تنبیه می‌شود.

چمدان را بستم و عصر به زیارت بقیع رفتیم. این بار بدون معطلی، همه زنان را هم راه دادند. همگی بر سر قبور ائمه، روی خاک نشستیم. زیارت امین‌الله توسط آقای افشار خوانده شد. پلیس هم همراهمان بود. بعد از آن اعتراض امام‌جمعه حرم، این برخورد خوب سعودی‌ها، شاید برای دلجویی بود و یا دهن‌کجی به تندروهای وهابی.

سپس برای دیدن حسینیه و مسجد و امام جماعت شیعیان، به محله نخادله شیعه آقای عمری رفتیم. معلوم شد، شیعیان نگران‌اند که بعد از رفتن ما، مورد بازخواست قرارگیرند. گفته شدکه قبلاً آقای [سیدمحمد موسوی] خویینی‌ها، [امیرالحاج سابق حجاج ایرانی]، یک بار به دیدن همین آقای عمری رفته و سپس آقای عمری، مورد بازخواست سعودی‌ها قرارگرفته و زندان کشیده و سختگیری‌های دیگر شده است، ولی این بار استخاره‌کرده و چون من رسمی و همراه مأموران سعودی می‌رفتم، اظهارتمایل‌کرده بود. من هم به قصد تقویت شیعه و نشان‌دادن علاقه ما به آنها و شکستن جو رعب آنها، پذیرفتم. به حسینیه رفتیم. کسی نبود. سپس به مسجد رفتیم‌که از باغی از نخلستان‌ها بود. آنجا هم دو سه نفر بودند. در مقابل سئوال ما منکرشدند که اینجا مسجد شیعیان است. گفتند، مسجد نبوی است و همراهان‌گفتند که دم در نوشته شده بودکه صاحب این محل، از پذیرفتن میهمان نهی شده است.

موقع رفتن، آقای عمری رسید. پیرمردی مریض است. دست‌هایش می‌لرزید. فارسی هم بلد بود و با من فارسی صحبت کرد. خواستم عربی صحبت شودکه مورد توجه خاص سعودی هم قرار بگیرد، ولی خودش ترجیح دادکه فارسی صحبت‌کند. سرپایی چند جمله‌ای صحبت کردیم؛ گفت وضع‌شان خوب است و مشکل و احتیاجی ندارند.

به فندق برگشتیم. لابد حضور آن همه ماشین و مأمور در منطقه فقیر شیعه مورد توجه خاص قرار می‌گیرد. برای احرام، غسل‌کردیم و به مسجد شجره رفتیم. رئیس تشریفات امیرمدینه هم برای بدرقه آمده بود. نماز مغرب و عشا را به امامت من خواندیم. لباس احرام پوشیدیم و پس از لبیک‌ها، سوار ماشین‌ها شدیم و از راه اتوبان بزرگ خوب مدینه ـ مکه رهسپار مکه شدیم. شام را هم در اتومبیل‌ها صرف‌کردیم.

ساعت یازده شب وارد مکه شدیم. «قصرالضیافه»، محل اقامت کنار حرم شریف، در شرق حرم است. از اتاق‌های خود، داخل حرم را وکتیبه مشرفه و مقام ابراهیم را به‌خوبی می‌بینیم. همراهان هم کم‌کم رسیدند.

برای انجام بقیه مناسک عمره مفرده رفتیم. حرم خلوت بود. آقای ایران‌منش، دعاهای مأثوره را می‌خواند. طواف و نماز و سعی و تقصیر و طواف نساء و نماز آن حدود دو ساعت وقت برد. از آب زمزم هم استفاده‌کردیم.

در همه مراحل، آقای دکتر نفیسه و سرهنگ ابراهیم و جمعی از سعودی‌ها همراه بودند؛ جز در هنگام حضور در محل اقامت، از ما جدا نمی‌شوند. در ماشین و در مراسم و مقداری هم تحت تأثیر عبادات شیعه قرار گرفته‌اند. حدود ساعت دو بامداد خوابیدیم.