خاطرات روزانه آیت الله هاشمی رفسنجانی / سال ۱۳۷۶/ کتاب « انتقال قدرت»
سپاه و وزارت آموزش و پرورش برای تصاحب کجا سالها با هم نزاع دارند؟!!
چهارشنبه 12 شهریور 1376 // 31 ربیعالثانی 1418 // 3 سپتامبر 1997
اعضای کمیسیون مشورتی شورای عالی انقلاب فرهنگی آمدند. آقای مخبر [دزفولی] گزارش داد و از حمایت من در تقویت کمیسیون قدردانی کرد و از احتمال تضعیف بعد از من اظهارنگرانی نمود. قرآنی به پاس حمایتها و خدماتم هدیه کردند. من هم از خدمات خوب کارشناسی آنها قدردانی کردم.
آقای [حسین] موسویان، سفیرمان در آلمان آمد؛ ماههاست در ایران سرگردانند. برای پذیرش شغلی دیگر مشورت کرد که گفتم باشد. بعد از ملاقات آقای [کمال] خرازی، [وزیر امورخارجه]، با وزرای امورخارجه اروپا در سازمان ملل، به خصوص علایمی از اظهارات وزیر امورخارجه ایتالیا داده شده - که میخواهند مشکلشان با ایران را حل کنند- احتمالاً با خاتمه دادن با خدمت سفیر آلمان که دیگر مسأله با تأخیر آمدن او و تبعیض منتفی باشد. ضمناً از اقدام آقای خرازی در تعویض معاونان ناراحت است. معتقد است، وزارت امورخارجه را [جناح] چپکرده است. دیروز آقای [عباس] ملکی هم همین گله را داشت و به خصوصکه حتی برنامه تودیع هم برایشان نگذاشته است.
آقای [عباس] آخوندی آمد و برای پذیرش مسئولیت ستاد اجرایی فرمان امام که از سوی دفتر رهبری پیشنهاد شده، مشورت کرد؛ خودش مایل نیست، به خصوص که اگر حکم رهبری نباشد. از شرایط جدید و از بیاطلاعی [آقای علی عبدالعلیزاده]، وزیر جدید مسکن و شهرسازی از سیاستهای برنامههای مسکن، اظهار نگرانی کرد.
عصر آقای [علی] کریمی [قدوسی]، [قائممقام تؤلیت] از آستانقدس [رضوی] آمد. از حمایتهای مؤثر من از بودجه توسعه طرح نوسازی حرم مطهر قدردانیکرد و خواست که حمایت را ادامه بدهم. از احتمالات وضع کشور در شرایط جدید اظهارنگرانیکرد و از من خواست که برای حل مشکل، محور نیروهای متعهد و روحانیت باشم. گفتم مایلم بیطرف باشم و کنار، مگر اینکه وضع به جایی برسدکه احساس تکلیفکنم. آقای [محمد] رییسی از شهرکرد آمد و کلی از برنامههای سازندگی تعریف کرد. مصاحبهای با صداوسیما برای سالگرد شهید [علی] قدوسی داشتم.[1]
امروز ساعت پنج و نیم صبح، بعد از نماز برای کوهنورودی تا کلَکچال رفتیم. [2]جمعی از دانشآموزان سمنانی آنجا مشغول خواندن زیارت عاشورا بودند. با آنها احوالپرسی کردم. ساعت هشت صبح به خانه برگشتیم. در ارتفاعات، باد و طوفان هم بود. در کلَکچال به خاطر کمی باران در سالجاری، برای اشجار و فضای سبز و استخر مشکلآب داشتند.
با اینکه سپاه و وزارت آموزش و پرورش، سالها بر سر تصاحب آنجا نزاع داشتهاند، اکنون در اختیار آموزش و پرورش است؛ به جز یک ساختمان کوچک که در دست سپاه است، ولی حضور و فعالیتی از آموزش و پرورش نیست و جای به این خوبی، بیرونق است. برج جالبی دارد که قبل از انقلاب ساخته شده و مشغول تعمیراند. برج نُه طبقه است و در هر طبقهای، امکان داشتن خوابگاه و یا موزه وجود دارد. از پلههای باریک تا بالای برج رفتم که بیخطر هم نبود و باعث وحشت و تعجب محافظان شده بود. روکار برج از سنگهای مربع و مستطیل کوچکی پوشیده شده که روی هر سنگ اسم یک واحد پیشاهنگی از سراسر کشور نوشته شده و مربوط به قبل از انقلاب است. نشان میدهد قبلاً اینجا پُررونق و موزه جالبی بوده است.
[1] - متن کامل مصاحبه در همین پایگاه در دسترس می باشد.
[2] - پَناهگاه کُلَکچال، یکی از پناهگاههای کوهنوردی در شمال تهران است. ارتفاع این پناهگاه از سطح دریا، ۲۶۰۰ متر است. این پناهگاه سه مسیر دسترسی دارد: بوستان جمشیدیه، گلابدره و دره وزباد. پناهگاه دارای تأسیسات آب و برق است و زیر نظر وزارت آموزش و پرورش اداره میشود. همچنین این مجموعه دارای چندین ردیف درختکاری بوده و امکاناتی از قبیل استخر، مسجد، بوفه، سرویس بهداشتی و غیره را دارا میباشد. نام دیگر این مجموعه اردوگاه دانشآموزی شهید باهنر است. این پناهگاه در سال ۱۳۳۹ و توسط سازمان پیشاهنگی ایران ساخته شد. در روی برج سفید آن، نام گروههای پیشاهنگی به چشم میخورد. میتوان از راه پیازچال، در پایان بهار، از کُلَکچال به دیگر پناهگاههای کوهنوردی مانند شیرپلا عزیمت نمود.