جمعه 7 شهریور 1376 // 26 ربیعالثانی 1418 // 29 آگوست 1997
با عفت و محسن و چند نفر از محافظان، برای دیدن وضع اشجار پسته، به البرز قم رفتیم. قبل از انقلاب، شرکت دژساز برای رونق بخشیدن به املاک تولیت در البرز، با ایشان شریک شد. چون آقای [ابوالفضل] تؤلیت، امورش را در اختیار مبارزه قرار داده بود، بعد از زندان رفتن من و سپس پیروزی انقلاب، به خاطر مسئولیتهای مهمتر از این، املاک مورد توجه نبود. از چند سال پیش اراضی تقسیم شده و هرکس در سهم خود به عمران پرداخته است. محسن هم در سهم من، حدود 15 هکتار درخت پسته ایجادکرده و اخیراً به آبیاری قطرهای مجهز شده است. وضع درختها بد نیست، ولی کمتر از مقدار مورد انتظار است. درختان خانواده اخوی مرحوم حاج قاسم، بهتر از ما است. اصغر و یک نفر افغانی به نام ابراهیم برای ما کار میکنند. به محسن گفتم فعالیت بیشتری بکند. سری هم به مسکن افغانی زدیم؛ خودش نبود. مقداری هم در جادههای فرعی ماشین راندم. مدتهاست که دست به فرمان نبردهام. ظهر به خانه برگشتم.
عصر وقتم به کار روی کلید قرآن و مطالعه تاریخ جنگهای ایران و روسیه گذشت. در گزارشها اوضاع جنوب لبنان بحرانی به نظر میرسد.