پنجشنبه 6 شهریور 1376 // 25 ربیعالثانی 1418 // 28 آگوست 1997
بعد از نماز صبح، ساعت پنج ونیم برای کوه نوردی رفتیم. با جمعی از محافظان، از کنار پارک جمشیدیه، به سوی کلکچال حرکت کردیم. در مسیر با جمع زیادی از مردم مواجه میشدیم. گرم و با محبت برخورد میکردند. بعضیها از اینکه ایران را آباد کردهام، تشکر میکردند و بعضیها از اینکه به کوه آمدهام، اظهار خوشحالی مینمودند که پس از آن همه زحمت بیست ساله، چنین فرصتی پیدا کردهام و بعضی هم مشکل مسکن را مطرح کردند.
در قهوه خانه محمدآقا توقف کردیم و چای با خرما خوردیم. گفت، سیوپنج سال است که اینجا را دارد. تا قهوهخانه دوم رفتیم. سپس در کنار مقر سپاه و صداوسیما، با پاسداران صبحانه خوردیم و با ماشین از راه امامزاده قاسم به منزل برگشتیم. ساعت هشت صبح رسیدیم. بنا دارم هر هفته بروم.
تا عصر در منزل مطالعه میکردم؛ بیشتر روی کلید قرآن و قرارداد ترکمنچای. ظهر محسن آمد. قرارگذاشتیم سری به مزرعه البرز به قم بزنیم. به دکتر میلانی پیغام دادم که ترتیب معاینه آقای ابراهیم امینی را بدهد که چشمش اخیراً دچار دوربینی شده و از من خواسته کمک کنم.
عصر آمیرزامحمد تقی و حسین سالاری آمدند. از وضع نوق و جلگه و خسارات بی سابقه سرمازدگی پستهها و کسالت چشم همشیره طاهره گفتند. فاطی از کانادا تلفن کرد و نگران عوارض لغو سفر زنان آمریکایی است.