یکشنبه ۲۹ تیر ۱۳۷۶ // ۱۴ ربیعالاول ۱۴۱۸ //۲۰ جولای ۱۹۹۷
از منزل به مرکز آموزش، پژوهش و توانبخشی بهزیستی [اسماء] رفتیم. دختربچهای که پس از فلج مغزی مداوا شده بود، خیرمقدم خواند و دکتر کریمی، سرپرست مرکز، توضیحات داد. با کمک سال گذشته من، این واحد را تجهیز کردهاند و جمع زیادی از کودکان دچار فلج مغزی و اختلال گفتاری و حرکت را تحت معالجه دارند. با کمک پدر و مادر بچهها، به صورت تیمی اقدام میکنند و نتیجه گرفتهاند.
از چند وسیله کار بازدیدکردم و با پدر و مادر و خود بچهها صحبت کردم. یک پیرمردی را هم دیدم که حنجرهاش را به خاطر سرطان حنجره عمل کرده بودند و زیر گلویش سوراخ بود و بهجای تنفس از بینی و دهان، از آن سوراخ تنفس میکرد. در جمع کارکنان، گزارش دکتر مرندی، [وزیر بهداشت، درمان وآموزش پزشکی] و دکتر جزایری، [رئیس سازمان بهزیستی] را شنیدیم. من هم درباره اهمیت این گونه خدمات انسانی صحبت کردم و لوح تقدیر به دو نفر از اساتیدشان دادم. آنها هم لوح سپاسی اهدا نمودند. یک معلول قطع نخاع، هنرمند نقاشی که به روی تخت خوابیده بود، به نام جهانبخش، اهل کرمان، یکی از تابلوهای زیبایش را هدیه کرد.
به دفتر رفتم. اخوی محمد، [معاون اجرایی رئیسجمهور] برای گزارش کارها آمد. ستاد [پشتیبانی برنامه] تنظیم بازار جلسه با چند مصوبه و گزارش داشت. عصر در جلسه هیئت دولت، مصوبات زیادی داشتیم و سپس بحث مفصلی درباره طرحهای اقتصاد بدون اتکا به فروش نفت خام و نیز ایران ۱۴۰۰ - تمدن اسلامی- داشتیم که ناتمام ماند.
شب میهمان رهبری بودم. درباره فرماندهی سپاه، کابینه، خطر آمریکا، نحوه رفتار با اقلیتها، امنیت شرق، مراسم تنفیذ و طرحهای مهم کشور و تأثیر سفرهای افتتاحی صحبت کردیم. ایشان تبلیغات طرحها را کافی نمیدانند و هنوز از اعضای کابینه [آقای سید محمد خاتمی]، اظهار بیاطلاعی میکنند.