شنبه ۳ تیر ۱۳۷۶ // ۱۸ ۰ ۱۴۱۸// ۲۴ ژوئن ۱۹۹۷
دیشب در تهران رعدوبرق فراوان داشتیم، مقداری هم باران. این روزها معمولاً رعدوبرق بیباران و در بسیاری از نقاط کشور هم باران و سیل داریم؛ مثل ۳ روز گذشته. در بررسی مطبوعات، نوشتههای خودم به نام «روایت هجران»[1] را میخوانم و هرروز مقداری اشک میریزم. روزنامه جمهوری اسلامی برای چندمین بار منتشر میکند و اعلان شده که متن جزوه هم جداگانه برای بار پنجم با تیراژ ۳۰ هزار نسخهای چاپ شده است.
آقای [عبدالعلی علی] عسکری، مدیرعامل شرکت فروشگاههای رفاه آمد. گزارشکار داد و برای تأمین نقدینگی جهت توسعه فروشگاهها و نیز پرداخت سود سهام استمداد کرد؛ نگران است بعد حمایت نشود.
آقای [بیژن] زنگنه، [وزیر نیرو]، برای گزارش کارهای مربوط به [اجلاس سران سازمان] کنفرانس اسلامی آمد. [آقای محمدرضا هاشمی گلپایگانی]، وزیر علوم آمد و گزارش موفقیتهای وزارت را داد و گفت از طرف آقای خاتمی، آقای [محمد] اصغری او را به همکاری در کابینه دعوت کرده، ولی نپذیرفته؛ بعید است دعوت جدی باشد. گفتم اگر خواستند بپذیرد.
آقای [سید عبدالکریم] موسوی اردبیلی آمد. نیمه فلج است. درخواست کرد که برای توفیق آقای خاتمی در اداره کشور کمک کنم و از من به خاطر اتخاذ مواضع درست در تبلیغات و انتخابات تشکر کرد و برای سفرم به قم و بازدید از دانشگاه مفید بهمنظور تقویت و شهرت آن اصرار نمود. به خاطر همین موضوع از قم آمده بودند. از کمکهایم به دانشگاه و تأسیس کارخانه شیشه برای منبع مالی دانشگاه تشکر دارند. ناهار را باهم خوردیم.
عصر آقای محمدجواد لاریجانی، [رئیس مرکز پژوهشهای مجلس] آمد. از فشاری که جناح چپ به خاطر مذاکراتش با نیک براون در لندن بر او وارد میکنند، اظهار نگرانی کرد و از عدمحمایت جناح راست در دفتر آیتالله خامنهای گلایه دارد و از من خواست که از او حمایت کنم. گفتم به آقای خاتمی گفتهام که جلوی اقدامات دوستانش را بگیرد. تشنج امروز مجلس در این رابطه بیشتر باعث وحشت او شده است.
شورای عالی انقلاب فرهنگی، جلسه با چند مصوبه داشت و نیز بحثی درباره حجاب و چادر داشتیم که خوب بود و قرار شد، متنی معتدل تهیه شود.