جمعه ۲۵ مهر ۱۳۷۶ // ۱۴ جمادیالثانی ۱۴۱۸// ۱۷ اکتبر ۱۹۹۷
تا ساعت یازده صبح به بازبینی خاطرات آماده انتشار سال ۱۳۶۰ و مطالعه تاریخ و کتاب کلید قرآن پرداختم. سپس به میهمانی اخوی محمد، به لالون رفتیم. محسن، مهدی، فاطی، سعید، اعظم، مریم و بچهها هم بودند؛ عفت نیامد.
پس از ناهار و استراحت، رفتیم و بزرگراه در دست ساخت تهران ـ شمال را از طریق نور دیدیم. تا نزدیک سد لار، حدود ۲۰ کیلومتر بعد از لالون و ۱۵ کیلومتر بعد از گرمابدره و سپس در دره لالون هم ۶ کیلومتر در ارتفاعات تا محل معدن زغالسنگ که درآنجا ساختمان نیمهمخروبه قدیمی هستکهگفتند از زمان قاجار است.
اردوگاه در دست ساخت برای مدرسه دخترانه روشنگر را هم دیدیم. نماز مغرب را در منزل اخوی خواندم. مقداری از تلویزیون، مسابقه فوتبال تیمهای ایران و چین را دیدیم. با نتیجه ۴ بر ۱، به نفع ایران تمام شد که خیلی موجب خوشحالی ایرانیان است؛ چون گامی دیگر برای حضور در مسابقه جهانی فرانسه خواهد بود. ساعت هشت و نیم شب به خانه رسیدم. سریال «تنهاترینسردار»، درباره زندگی امام حسن (ع) را دیدم.