چهارشنبه 28 تیر 1374 // 20 صفر 1416// 19 جولای 1995
تا ظهر در منزل بودم. منتظر ختم مذاکرات رئیسجمهور تاجیکستان با رهبران اپوزیسیون بودم که برای امضای توافقنامه و بدرقه بروم. دکتر ولایتی اطلاع داد که ابتدا با کمی اشکال، ملاقات کوتاهی با مجموعه سران مخالف کرده و سپس آقایان رحمانُف و نوری در پشت درهای بسته به مذاکره نشستهاند و ساعتها طول کشیده و علایم پیشرفت در مذاکرات به چشم میخورد.
نزدیک ساعت دو بعد از ظهر، اطلاع دادند که به سعدآباد بروم. هر دو طرف اظهاررضایت کردند. ابتدا جلسه کوتاهی داشتیم که عکس و فیلم تهیه شد. سپس برای امضای توافقنامهشان رفتیم. دو طرف نشستند و سند را امضا کردند. همراهان دوطرف پشتسرمان ایستاده بودند. چند جملهای نصیحتشان کردم؛ مبنی بر ضرورت صلح و اینکه از طریق نزاع و جنگ، به جایی نخواهند رسید.
بلافاصله به سوی سعدآباد حرکت کردیم. در راه آقای رحمانُف، از کمکهای من برای ایجاد توافق تشکر کرد و هم از اینکه برنامه سفر را عوض کردیم و از شیراز به تهران برگشتند و اینجا مذاکره شد، اظهار رضایت کرد. قبلاً وقتی که پیشنهاد تغییر برنامه شده بود، مقاومت کرد و گفت که پدرش وصیت کرده، برنامه سفر را هیچ وقت تغییر ندهد. تصورشان این بود که عملاً آقای نوری، دیرآمده که بگویند سفر را بههم زدهاند. با توضیحاتی که دادیم که تأخیر به خاطر دیررفتن هواپیمای ما و عدم همکاری حکومت افغانستان بوده، سوءظنشان ظاهراً کم شد.
از سفر شیراز و دیدن تختجمشید و حافظیه و سعدیه، خیلیخوشحال و از صفا و عظمتشان متعجب بودند. در فرودگاه مصاحبه کردیم و بدرقه رسمی نمودم. از همانجا با هلیکوپتر به محل سد لتیان رفتیم. عفت و بچهها و بستگان قبلاً رفته بودند.