یکشنبه 25 تیر 1374 // 17 صفر 1416// 16 جولای 1995
از منزل به نزدیک میدان شوش، برای افتتاح مرکز جامع توانبخشی [کودکان]، به مناسبت هفته بهزیستی رفتم. عفت و فائزه هم آمدند. دکتر مرندی، [وزیر بهداشت، درمان و آموزش پزشکی]، به خانه آمده بود و همراه من آمد. در راه درباره مسائل بیمه صحبت کردیم و پذیرفتم که بعضی از امراض پُرهزینه فعلاً مشمول نباشد؛ مثل عمل مغز استخوان و پیوند قلب و کبد و مفاصل که معمولاً در دنیا، بیمه مخصوص به خود را دارند. قرار شد در مورد ادعای کشف پماد و داروی سرطان بررسی شود. از قسمتهای مختلف مرکز بازدید کردیم. با بیماران معلول و اولیای آنها و مربیان صحبت کردم. اغلب کودکان با مرضهای مادرزادی و علاجناپذیر هستند. گفتند ده مرکز در سراسر کشور، در دست ساختمان است. دکتر [سید محمد] جزایری و مدیر مرکز، توضیحات دادند و من هم صحبت کردم.
به دفترم رفتم. اعضای ستاد برگزاری مراسم بزرگداشت سرداران شهید آذربایجان آمدند. آقای [عبدالمحمد] رئوفی، فرمانده لشکر عاشورا، توضیحات برنامه کار داد و کمک خواست و من هم صحبت تشویقآمیز نمودم. جلسه مجمع عمومی شرکت مترو داشتیم. نیازهای ریالی مترو، برای تأمین ارز و هزینههای ساختمان از طریق بانکها تأمین شد و قرار شد، اراضی و مستغلات مترو را بفروشند و پس بدهند.
عصر برای استقبال از آقای امامعلی رحمانُف، رئیسجمهور تاجیکستان رفتیم. بعد از مراسم رسمی و سان نظامی و مصاحبه، به سوی سعدآباد حرکت کردیم. در راه درباره اوضاع تاجیکستان و کشورهای مشترکالمنافع سئوالاتی کردم. با آقای اسلام کریماُف، [رئیسجمهور اُزبکستان]، مخالف است.
به خانه رفتم و استخری گرفتم. خیلی هوا گرم است. به سعدآباد مراجعت کردم. به تقاضای او، جلسه مذاکره خصوصی داشتیم. فارسی حرف میزند. گفت، دولت او آسیبناپذیر است و خواست که ایران همکاری دوجانبه با آنها داشته باشد.
در جلسه مذاکرات رسمی هم صحبت از توسعه همکاریها بود. من هم در این جلسه تأکید بر ضرورت صلح و آشتی در تاجیکستان و توسعه روابط نمودم و سفرم به آنجا را مشروط به آشتیملی کردم. بعد از نماز مغرب و عشا، ضیافت شام داشتیم. سرمیز شام بیشتر درباره اوضاع تاجیکستان صحبت داشتیم. گفت شش دختر و یک پسر دارد.