دوشنبه 7 مهر 1365
اول وقت فرمانده توپخانه سپاه و استاندار خوزستان برای امور جنگ آمدند. از جمله درباره زدن گلوله توپ به بصره و تعمیر قبضههای توپ و تأمین مسکن فرماندهان رزمنده در اهواز مذاکره کردیم. با آب سرد اهواز استحمامی نمودم که در اثر گرمی هوا به جای آب گرم قابل استفاده است. ساعت هشت صبح با ماشین به سوی دزفول حرکت کردیم، ساعت ده رسیدیم. در محل پادگان نیروی زمینی جلسهای با حضور فرماندهان لشکرها، قرارگاهها، تیپها و سایر واحدها و بخشهای نیروی زمینی داشتیم. [سرهنگ حسنی سعدی] فرمانده نیرو صحبت کرد و بعضی از حضار حرفهای خودشان را بیشتر در جهت نیازها گفتند و من مفصلاً صحبت کردم و توضیحاتی دادم. در مجموع جلسه مفیدی بود. به نظر میرسد تمایل به جنگیدن بعد از آمدن فرمانده جدید زیادتر شده و منسجمتر شدهاند.
نماز را به جماعت خواندیم و ناهار دسته جمعی خوردیم. سپس استراحت کردم و تا ساعت شش بعد از ظهر درباره امور جنگ مذاکره داشتیم. ساعت شش ونیم به جمع خلبان های پایگاه چهارم دزفول رفتم. به سخنان فرمانده پایگاه و خواستههای خلبانها گوش دادم. بیشتر آنها روی تهیه منزل شخصی برای خلبانها متمرکز بود. خواسته آنها را پذیرفتم و قول کمک دادم و سخنان مفصلی برای تقویت روحیه و امیدشان گفتم. از همان جا علیرغم خطرناک بودن پرواز ـ به خاطر احتمال حمله عراق ـ با دو هواپیمای کوچک جت استار و فالکن به تهران پرواز کردیم.