]اقامه[ نماز جمعه را به عهده آقای ]محمد مهدی[ربانی املشی گذاشتم. تا ساعت یازده مطالعه و پیاده روی داشتم و ظهر همراه با خانواده و همسر شهید مطهری به کرج رفتیم. مهمان آقای ]حسین فریدون[روحانی فرماندار کرج بودیم. آقایان ]عبدالکریم[ موسویاردبیلی، ]عبدالمجید[معادیخواه، ]علیاکبر[ناطقنوری و دکتر ]حسن[روحانی هم بودند. تا غروب آنجا ماندیم. مقداری باران آمد و هوا خوب بود.شب به خانه آمدم و به اخبار صداوسیما گوش دادم. با جبهه تماس گرفتم و معلوم شد در طلائیه، عراق به ما حمله کرده و خاکریزی تصرف کرده و چند نفر از ما اسیر گرفته است. احتمالاً برای منصرف کردن فکر ما از خرمشهر دست به این کار زده است.