خاطرات روزانه آیتالله هاشمی رفسنجانی/ سال 1367/ کتاب «پایان دفاع ، آغاز بازسازی»
چهارشنبه 25 خرداد | 30 شوال 1408 15 ژوئن 1988
ساعت پنج صبح به سوی دزفول حرکت کردیم. ساعت هفت به پادگان نیروی زمینی دزفول رسیدم. صبحانه صرف شد و سپس با آقایان حسنی سعدی و دژاکام درباره خطوط پدافندی ارتش در جنوب، حدود دویست کیلومتر از چیلات تا چزابه، مذاکره کردیم و درباره احتمال خطر در شرهانی و حمرین و بعضی نقاط دیگر و نیز خط دیگر از جزیره مجنون تا زید، حدود یکصد کیلومتر و احتمال خطر در زید، به آنها تاکید کردیم که برنامهای برای تاسیس یگانهای سبک برای خطوط غیر مهم، به منظور آزاد سازی یگانهای کیفیتی و مانوری ارائه دهند.
ساعت هشت ونیم به سوی باختران حرکت کردیم. در محلی نزدیک اسلام آباد، کنار رودی برای استراحت و صرف هندوانه توقف کوتاهی داشتیم. ساعت یک و نیم بعد از ظهر به باختران [= کرمانشاه] رسیدیم. در محل نیروی زمینی سپاه در منطقه طاق بستان اقامت کردیم. جای بسیار با صفا و خوش منظرهای است. تاکنون طاق بستان را ندیده بودم و فکر نمیکردم تا این حد با صفا باشد.
آقای شمخانی به حلبچه رفته بود. در آنجا دشمن تجمع دارد و احتمال حمله است. آنها نیروی بیشتر میخواهند. تماس گرفتم. قرار شد آقای عزیز جعفری [فرمانده قرارگاه قدس] برای توضیح وضع منطقه بیاید.
ساعت شش بعد از ظهر آقایان [علی] شمخانی و عزیز جعفری و [محمد باقر] قالیباف [فرمانده لشکر 5 نصر] و جمعی دیگر از اعضای ستادشان آمدند. گزارش وضع حلبچه و ماؤوت را دادند. نیروی کم و خطوط دفاعی آسیب پذیر است. راه چاره درست کردن استحکامات و موانع است. به آقایان [محمد] فروزنده و [غلامرضا] فروزش تاکید کردم که به کار مهندسی رزمی حلبچه اولویت بدهند. مقداری هم درباره وضع کلی جنگ، تجهیز امکانات، بسیج نیروها و پشتیبانی و بررسی وضع دشمن مذاکره شد.
اکثر سپاهیان از اظهار آقای [مهدی] کروبی [نایب رئیس مجلس] در روز 15 خرداد که در سخنرانی عمومی از من خواست که مقصران احتمالی سقوط فاو و شلمچه را کیفر بدهیم، شکایت دارند.