پنجشنبه 12 خرداد | 17 شوال 1408 2 ژوئن 1988
ساعت شش و نیم صبح به مجلس رفتم. در گزارشهای جهانی، ملاقات [رونالد] ریگان [رئیس جمهور آمریکا] و [میخائیل] گورباچف [رهبر اتحاد جماهیر شوروی] در رأس است[1]. در جلسه علنی شرکت کردم، ولی زود به دفترم برگشتم. چند مورد اعتراض به اعتبار نامهها با ریشههای خطی پیش آمد، ولی مجموعاً پیشرفت خوب است و به نصاب لازم برای قانونگذاری رسید؛ سرعت عمل جالب است.
دکتر روحانی آمد و درباره ارکان ستاد فرماندهی کل مذاکره کردیم. قرار شده خودم رئیس ستاد باشم. به خاطر اختلاف نظرهای شدید، نتوانستم رئیس مناسبی انتخاب کنم و در انتخاب ارکان، مشکل مهمی نمیبینم. آقای محسن رضائی هم از جنوب آمد، درباره همین مسئله مذاکره کردیم. با ایشان هم مشکل مهمی نداشتیم. خبر رسید که احتمالاً عراق به زودی به جزیره مجنون حمله میکند. دستور آمادگی داده شد. ظهر حکم امام مبنی بر جانشینی من برای فرماندهی کل قوا اعلان شد و نامه درخواست آقای خامنهای پس از اعلان حکم، احساس سنگینی مسئولیت و مشکلات فعلی جنگ و تعارضات مزاحم، مقداری نگرانم کرد. تا به حال چنین احساسی درباره مسئولیتهایم نداشتهام[2]. چند دقیقه بیشتر خوابم نبرد. یک قرص آرامش بخش مصرف کردم.
برای سخنرانی مراسم 15 خرداد ماه یادداشت تهیه کردم. گزارشها را خواندم. کارهای دفتر را انجام دادم. آقای [محمدجواد] لاریجانی آمد. گزارش پیشرفت مذاکرات با فرانسه و انگلیس و کانادا و دبیرکل سازمان ملل را داد. مجموعاً در جهت تعدیل سیاست خارجی، پیشرفت خوب بوده است. به حسینیه ارشاد رفتم و سخنرانی کردم[3]. جلسه خوبی بود. به خانه آمدم. عفت به مشهد و مهدی به شمال رفته است. یاسر و فاطی و فائزه با من بودند.
دکتر روحانی اطلاع داد که مشغول مذاکراه با سران ارتش برای ترکیب و محل اعضای ستاد است. جواب پیام امام را نوشتم و به رسانهها دادم. از حسن ظن ایشان و اعتماد به من تشکر کردم[4]. امشب باران زیادی بارید. معمولا در این فصل باران کم داریم.