دوشنبه 8 فروردین | 9 شعبان 1408 28 می 1988
تا ساعت نه صبح در منزل بودم. به باغ شیان رفتم تا از پروژه های شهاب 1 و 2 سپاه که موشکهایی با سوخت جامد و مایع است، بازدید کنم؛ تا ساعت یازده شب طول کشید. ناهار را همان جا خوردیم. محسن هم با من بود. پیشرفتهای خوبی دارند، ولی کار خیلی پیچیده است[1]. ساعت یازده و نیم به خانه رسیدیم.
عفت از رفسنجان آمده بود. یاسر هم از بیمارستان مرخص شده بود. جراحان مصلحت ندیدهاند که فعلاً ترکش بمب را از پایش درآورند. عفت میگوید به دلش برات شده بود که یاسر مجروح خواهد شد. خود من هم سه هفته قبل خوابی دیده بودم که همان موقع در دفترچه خاطراتم نوشتم و خودم تعبیر به مجروح شدن یاسر کردم و همان موقع صدقه دادم[2].
از جبهه خبر دادند که منافقین و عراقیها با هم به لشکر 77 در فکه حمله کردهاند و یک خاکریز را تصرف کردهاند، ولی ارتش حمله را دفع کرده و پس گرفته است. عراقیها امروز سه موشک به قم زدهاند.