سهشنبه 27 اردیبهشت | 1 شوال 1408 17 می 1988
بعد از صبحانه به حسینیه جماران رفتم. امام [به مناسبت عید سعید فطر] صحبت کوتاه و خوبی داشتند. به منزل برگشتم. فرزند شهید فیاضبخش و مادر و خواهرانش و خانم [منیره] گرجی آمدند. از خانم گرجی، اطلاعاتی درباره جامعه الزهراء(س) گرفتم. بستگان آمدند.
پس از مشورت با رئیس جمهور و نخست وزیر، قرار شد که عملیات بیتالمقدس 6 را اعلام نماییم. ظهر عفت و فاطی و فائزه، مهمان همسر امام بودند و من و مهدی و یاسر و سعید در خانه بودیم.
عصر فیلمی تماشا کردم و گزارشها را که از مجلس آورده بودند، خواندم. نزدیک غروب برای مذاکره درباره مسائل حزبالله و امل در لبنان، به دفتر آیتالله خامنهای رفتم. سران سه قوه، نخست وزیر، وزیر خارجه، سید عباس موسوی از لبنان، [حسین] شیخالاسلام و [سید علی اصغر] حجازی از [وزارت] اطلاعات و مهدینژاد از سپاه هم بودند. سید عباس وضع لبنان را گفت و مدعی است که توطئه همه اطراف منجمله سوریه، این است که جنوب لبنان را آرام کنند و مرز شمالی اسرائیل را امن کنند و برای این منظور حزبالله را میخواهند از جنوب و سپس از بیروت حذف کنند و نظر ما را خواست.
با بحث و بررسی طولانی، برنامه عملی برخورد با وضع موجود را ترسیم کردیم و برای آنها گفتیم که اصول آن، جلوگیری از جنگ داخلی بین شیعه و پرهیز از درگیری با سوریه و ضرورت ابقاء حزبالله در جنوب و بیروت است. دیر وقت به خانه برگشتم و نزدیک ساعت دوازده شب شام خوردم و خوابیدم.