خاطرات روزانه آیتالله هاشمی رفسنجانی/ سال 1367/ کتاب «پایان دفاع ، آغاز بازسازی»
دوشنبه 25 مهر 1367 | 5 ربیعالاول 1409 17 اکتبر 1988
پس از نماز با هلیکوپتر به سوی ارکواز مرکز ایلهای ملکشاهی و شوهان رفتیم. مردم استقبال گرم و وسیعی کردند. اشعاری به مناسبت ورود من خواندند و من هم تشویقآمیز برای آنها صحبت کردم و بلافاصله با هلیکوپترها به سوی اسلامآباد حرکت کردیم.چهار هلیکوپتر ما را منتقل میکرد. حدود ساعت نه صبح به اسلامآباد رسیدیم و در استادیوم ورزشی شهر اجتماع عظیمی از مردم بود که برای آنها صحبت کردم.به پادگان اسلامآباد رفتیم و از فرمانده پادگان درباره وضع پادگان و خرابیهای دوران جنگ و اشغال منافقین توضیحاتی گرفتم. به باختران پرواز کردیم. . نزدیک ظهر در مرکز سپاه پیاده شدیم. فرماندهان سپاه بعثت و قرارگاه نجف درباره جبهه و خطوط دفاعی و وضع یگانها
توضیحاتی دادند نماز و ناهار و استراحت و سپس در میدان مرکز برای فرماندهان سخنرانی کردم و بر انضباط و آموزش و سازماندهی تأکید نمودم. دوباره با فرماندهان یگانهای حاضر در غرب مذاکره کردیم. هر یک وضع خودشان را توضیح دادند. نیروی خوبی دارند و امکانات کم و از لحاظ عقبه و پادگان برای زمستان مشکل دارند.
به پایگاه هوانیروز رفتیم و در دفتر فرمانده مصاحبه تلویزیونی انجام شد. به آمفی تأتر رفتیم. فرمانده پادگان خیرمقدم گفت و من صحبت کردم و از نقش هوانیروز و خلبانان در جنگ تقدیر و تمجید نمودم. نماز خواندیم. با هواپیما از همان جا به سوی تهران پرواز کردیم. شام در هوا صرف شد. در مسیر با نمایندگان استانهای ایلام و باختران به جمعبندی نیازهای استانها پرداختیم، تیمسار جمالی هم برای تقویت نزاجا [= نیروی زمینی ارتش] استمداد کرد. ساعت هشت و نیم به منزل رسیدیم. بچهها جمع بودند؛ کمی صحبت و سپس خواب.