خاطرات روزانه آیتالله هاشمی رفسنجانی/ سال 1367/ کتاب «پایان دفاع ، آغاز بازسازی»
یکشنبه 24 مهر 1367 | 4 ربیعالاول 1409 16 اکتبر 1988
قرار بود در محل هوانیروز باختران با ارتشیها جلسه داشته باشیم و سپس با هلیکوپتر به ایلام برویم. دیشب رعد و برق و تگرگ زیادی بود. امروز هوا بارانی است و هلیکوپترها نمیتوانند پرواز کنند. ناچار برنامههای باختران را حذف کردیم و با اتومبیل به سوی ایلام حرکت کردیم؛ باران میبارید.
در جاده اسلامآباد، هنوز بقایای ماشینهای سوخته منافقین که در عملیات مرصاد منهدم شده، به جای مانده است. آقای [علی کرم] محمدیان نماینده ایلام در اتومبیل من بود و توضیحات لازم را میداد. در شهر ایوان غرب که مردم در خیابان جلو ماشین را گرفتند، پیاده شدم و با مردم احوالپرسی کردم. محافظان نگران شده بودند. نزدیک شهر ایلام، [حجت الاسلام محمدی] امام جمعه و استاندار به استقبال آمده بودند. حدود ساعت یازده به استانداری رسیدیم. استقبال رسمی به عمل آمد. در شورای اداری شرکت کردم. گزارش [آقای حسنی] استاندار شامل نیازها و استعدادها و امتیازات استان و فداکاریها را شنیدم. برای آنها صحبت کردم. بعد از ناهار استراحت کردم و سپس نماز ظهر و عصر خوانده شد.
به محل ورزشگاه رفتیم. جمعیت عظیمی اجتماع کرده بودند. احساسات پرشوری بروز دادند. نمایندگان استان خوشامد گفتند. من هم مفصلاً صحبت کردم. به مقرم در استانداری برگشتم. در مسیر از خرابیهای بمباران عراقیها بازدید کردم. خرابیها خیلی زیاد است؛ میگویند سی درصد شهر خراب شده و مردم به سرعت در حال بازسازیاند و دولت کمک میکند و وام و مصالح میدهد. مردم خیلی خونگرم و مهربانند و یکپارچه شیعه وفادار هستند.
خانوادههای شهدا آمدند. برای آنها و جانبازان صحبت کردم و جوایز بچههای شهدا را که در مراسم سرود خواندند ، به هر کدام یک رادیو داده شد و با همه احوالپرسی کردم. آقای سلطانی مسئول بنیاد شهید توضیحاتی داد و نیازها را گفت.
آقای سید جعفر پناهنده عراقی - که مرد جالبی است - آمد و گفت در عراق شش هزار هکتار زمین داشته و به شیعیان ایران و عراق کمک میکرده، اما به خاطر مخالفت با دیکتاتوری و کفر بعث عراق به ایران پناه آورده است؛ پیر مرد با حالی است. از اختلاف میان آقای محمدی امام جمعه ایلام و آقای مروارید نماینده خبرگان نگران است و توصیه داشت که رفع اختلاف کنم. با هر دو نفر جداگانه صحبت کردم. آقای مروارید مایل به مصالحه است، ولی آقای محمدی مایل نیست.
فرماندهان سپاه آمدند. برای آنها سخنرانی کردم. نماز مغرب و عشاء و سپس جلسه با مدیران استان داشتم. همگی صحبت کردند و نیازها و مشکلات را گفتند. مشکل خیلی زیاد است؛ هشت سال جنگ فشار زیادی بر مردم آورده است. ساعت ده شب برای استراحت به اتاقم آمدم.