شنبه 22 مرداد | 29 ذیحجه 1408 13 آگوست 1988
آقای دکتر ولایتی تلفنی خواست که تقاضای ملاقات با وزیر خارجه عمان را بپذیریم؛ چون آیتالله خامنهای هم در تهران نیست که ملاقات به ایشان بدهد. به مجلس رفتیم. تا ساعت ده صبح گزارشها را خواندم.
خانواده رهنما آمدند. پدرشان چند روز پیش سکته کرده و مرده است. به آنها تسلیت گفتم؛ برادرش سفیرمان در لهستان است. از وضع آنجا گزارشی داد و سه هزار و پانصد دلار سهم امام خودش را پرداخت.
آقای سلمان غفاری سفیرمان در واتیکان آمد. گزارش کار داد. مدعی است در محیط واتیکان حرفهای ما میتواند نفوذ زیادی داشته باشد و روحانیون مسیحی پذیرشی در برابر افکار ما دارند و کارهای بیشتری میتوان انجام داد.
آقای [یوسف] بن علوی وزیر خارجه عمان به ملاقات آمد. پس از مذاکرات رسمی و علنی، خواستار جلسه خصوصی شد. در جلسه خصوصی، پیام [مارگارت] تاچر نخست وزیر انگلستان و فهد شاه عربستان سعودی را آورد که آمادگی تحسین روابط با ایران را داشتند. من هم گفتم به طور اصولی مانعی ندارد، ولی آنها باید گذشته را جبران کنند و به خصوص عربستان، باید با تظاهرات محدود به حجاج ما در مکه موافقت کند.
ظهر [آقای غلامرضا آقازاده] وزیر نفت آمد. درباره پیشنهاد فروش تسلیحات آمریکایی که اخیراً رسیده است، توضیحاتی داد و برای خرید اجازه گرفت. در شرایط جنگ، معمولاً مدیران از روابطشان برای تأمین نیاز جنگ استفاده میکنند.
عصر فرماندهان نیروی هوایی سپاه آمدند. گزارش وضع نیرو را دادند. از لحاظ نیروی انسانی وضع بدی ندارند، ولی ابزار و امکانات میخواهند و برای طرح انسجام نیروهای مسلح اظهار آمادگی کردند. جمعی از نمایندگان آمدند و درباره قطعنامه 598 و برنامه سازندگی و سیاست خارجی بعد از جنگ، ابهاماتی داشتند که توضیحات شنیدند و ظاهراً قانع شدند.
دو نفر از افراد سپاه که هر یک حدود چهار سال در ایتالیا و اسپانیا زندانی بودهاند و اخیراً آزاد شدهاند، آمدند و گزارش دادند. شب جلسه سران قوا در دفتر من بود. آیتالله خامنهای در جبهه است. مطلب مهمی در دستور نبود. بیشتر درباره شرایط آتشبس و اداره کشور بعد از جنگ مذاکره شد. ساعت یازده به منزل آمدم.