خاطرات روزانه آیتالله هاشمی رفسنجانی/ سال 1367/ کتاب «پایان دفاع ، آغاز بازسازی»
شنبه 28 آبان 1367 | 8 ربیعالثانی 1409 19 نوامبر 1988
بعد از نماز استحمامی شد. خواستم حوله را روی بخاری برقی خشک کنم که در چمدان بگذارم، مقداری از آن سوخت. بعد از صبحانه به فرودگاه رفتیم و مصاحبهای انجام دادم[1].
با هلیکوپتر به بید بلند پرواز کردیم. پالایشگاه، تصفیه گاز ترش آغاجاری است که با بمباران عراق از کار افتاده است. کارکنان مشغول بازسازی بودند که به زودی یک واحد آن عملیاتی میشود. از همه جا بازدید کردم و توضیحات را شنیدم و در پایان برای کارکنان صحبت کوتاهی کردم.
با هلیکوپترها به سوی یاسوج پرواز کردیم. ظهر به یاسوج رسیدیم. استقبال رسمی بود. به استانداری رفتیم. در جلسه مشترک روحانیون و مسئولان اداری در استانداری شرکت کردم. آقای ابوطالبی استاندار خیر مقدم گفت و خواستههای استان را مطرح کرد و از کمک من در تکمیل سریعتر راه یاسوج - اصفهان تشکر کرد. برای حضار صحبت مبسوطی نمودم[2]. ناهار و نماز و استراحت کوتاهی کردم.
در ساعت سه به مصلا رفتیم. اجتماع عظیمی از مردم بود. آقای ملک حسینی [امام جمعه یاسوج] خیر مقدم گفت. برای مردم صحبت کردم[3]. از مصلا به ورزشگاه رفتیم. مصاحبهای انجام شد و خبر ارسال نامه جیمی کارتر را که چند روز پیش رسیده بود، دادم. امروز خبر نامه کارتر به امام منتشر شده است. منتظر پخش این خبر بودم که من هم اعلام کنم. با هلیکوپترها به سوی شیراز پرواز کردیم. نزدیک غروب به شیراز رسیدیم. برای دیدن شهر مقداری بر فراز شهر پرواز کرد. معمولاً در مسیر به هر شهری میرسیدیم، برای بهتر دیدن شهر چنین کاری میشد. در پایگاه هوایی شیراز به زمین نشستیم. فرمانده پایگاه توضیحاتی درباره هواپیماها و برنامههای کار پایگاه داد. و سپس با هواپیما به سوی تهران حرکت کردیم. ساعت هفت به منزل رسیدیم. اخبار را گوش دادم. نماز خواندم. مقداری با بچهها صحبت کردم. جواب نامه کارتر را تهیه کردم که بعداً روی آن مشورت شود[4].