خاطرات روزانه آیتالله هاشمی رفسنجانی/ سال 1367/ کتاب «پایان دفاع ، آغاز بازسازی»
پنجشنبه 26 آبان 1367 | 6 ربیعالثانی 1409 17 نوامبر 1988
ساعت پنج و نیم صبح بیدار شدم. بعد از نماز، اخبار بی بی سی و رادیو [صدای] آمریکا را گرفتم. انتخابات پاکستان در رأس اخبار است. به نظر میرسد [خانم بینظیر بوتو، رهبر] حزب مردم برنده است و این اخبار تحول عمدهای در پاکستان و منطقه میتواند باشد. رادیو آمریکا خبر از اعدام یازده روحانی در ایران داد، منجمله [فتح الله] امید نجفآبادی که اعدام سه نفر روحانی صحیح است و به آن رنگ اختلافات سیاسی داد و شیطنتآمیز اختلاف بین من و آقای منتظری را مدعی شد. شیوه معمولی سمپاشی بر اساس دروغها؛ در حالی که اعدام آنها به خاطر فساد بوده است[1]. ساعت هشت صبح به پادگان لشکر 92 اهواز رفتیم. در مراسم صبحگاه نیروهای مسلح که به طور مشترک برگزار شد، شرکت کردم و برای آنها درباره جنگ و لزوم آمادگی و تعمیق آموزشها صحبت کردم[2]. هوا سرد بود. سپس در مسجدی در کنار پادگان، در جمع خانوادههای شهدا شرکت کردیم و برای آنها درباره مقام شهدا و شأن خانوادهها صحبت کردم؛ دلجویی و دلداری بود[3].
از پادگان با چند هلیکوپتر به سوسنگرد پرواز کردیم. در مسیر همه جا از روی اراضی کشاورزی عبور کردیم. مردم استقبال گرمی به عمل آوردند. قبل از شرکت در اجتماع مردم در اتاقی در کنار سالن ورزشی و مصلای شهر با مسئولان و روحانیون نشستیم. اوضاع شهرها و نیازها و خرابیها را گفتند. خرابیهای منطقه از جنگ زیاد است. اراضی کشاورزی زیادی تخریب شده. فاضلاب شهر، مدارس، روستاها و انهار آسیب زیاد دیدهاند. خطر سیل است و نیاز به سیل بند دارند.
سپس به سالن بزرگ ورزشی رفتیم. بخشی از دیوار آن با بمب خراب شده. خیر مقدم توسط امام جمعه گفته شد و شاعری از منطقه، شعر عربی در مداحی از من خواند. مفصلاً برای مردم از مقاومت و وفاداری و رفع محاصره شهر صحبت کردم. در زمان اشغال منطقه توسط عراق، بعضی از عربها با عراق همکاری کرده بودند و لذا مردم از بدنامی منطقه نگران بودند. نیاز داشتند که از این جهت رفع تهمت شود[4].
از آنجا به دزفول پرواز کردیم. در پایگاه چهارم فرود آمدیم. استقبال رسمی و سپس نماز و سپس شرکت در جلسه مسئولان شهر در سالن پایگاه. فرماندار نیازهای شهر و کمبودها و خرابیها را گفت. 107 موشک به شهر و 67 موشک به اطراف خورده، شهر حدود 50 بار بمباران شده و 1200 گلوله توپ روی شهر فرود آمده. 17 هزار واحد مسکونی و تجاری و عمومی آسیب دیده که 13 هزار آن تاکنون بازسازی شده. پنج میلیون تومان از اعتبار جنگ به شهر کمک کردم.
بعد از ناهار و استراحت به شهر دزفول رفتیم و در مصلای شهر با مردم صحبت کردیم[5]. در خیابانها در مسیر مردم جمع شده بودند و اجتماع خوبی بود. امام جمعه و نماینده شهر خیر مقدم گفتند. برای دیدن نقاط آسیب دیده، مقداری در خیابانهای شهر گشت زدیم.
مغرب به پایگاه برگشتیم: نماز و شرکت در جمع پرسنل پایگاه و سخنرانی در تقدیر و تشکر از نیروی هوایی[6]. شب با هواپیما به اهواز برگشتیم. ساعت هشت شب به مهمانسرا رسیدیم. ائمه جمعه شهرهای استان آمدند و مطالب خود راگفتند: شکایت از سپاه، وزارت نفت و کمبودها و کمی فعالیت فرهنگی، ضعف صدا و تصویر و محتوای صدا و سیما، بخشی از مطالب آنان بود.
سپس به منزل امام جمعه آقای جزایری رفتیم. جمعی از دوستان ایشان جمع بودند و از استانداری به خاطر برخورد حذفی با خط حامی امام جمعه شکایت داشتند. ساعت ده ونیم به مهمانسرا برگشتیم. خسته بودم. زود خوابیدم.
عفت تلفنی خواست که ترتیب سفر او به شیراز برای شرکت در مراسم حافظ را بدهم. به استاندار گفتم که به نیروهای انتظامی بگوید از تشریفات در خیابانهای مسیر بکاهند. نیروی زیادی در خیابانها از ژاندارمری و شهربانی برای حفظ امنیت چیده بودند. سر میز شام درباره تحولات احتمالی پاکستان پس از انتخابات صحبت کردیم؛ تصویر روشنی ندارم.