خاطرات
  • صفحه اصلی
  • خاطرات
  • خاطرات روزانه آیت‌الله هاشمی رفسنجانی/ سال 1367/ کتاب «پایان دفاع ، آغاز بازسازی»

خاطرات روزانه آیت‌الله هاشمی رفسنجانی/ سال 1367/ کتاب «پایان دفاع ، آغاز بازسازی»

  • چهارشنبه ۲۵ آبان ۱۳۶۷

 

چهارشنبه 25 آبان 1367    |   5 ربیع‌الثانی 1409        16 نوامبر 1988

ساعت هشت و ربع به فرودگاه رسیدم و بلافاصله سوار هواپیما شدم. نمایندگان خوزستان و رؤسای دو دفتر [ریاست مجلس شورای اسلامی و دفتر فرماندهی کل قوا] هم بودند. در فرودگاه گفتند که رئیس جمهور کنیا مایل است ملاقات دومی با من داشته باشد و یا تلفنی صحبت کند. گفتم از اهواز صحبت می‌کنیم. در راه با نمایندگان درباره اوضاع خوزستان صحبت کردیم.

ساعت نه و نیم وارد فرودگاه اهواز شدیم و استقبال رسمی - برای اولین بار بعد از شروع جنگ - انجام شد. بعد از مصاحبه کوتاه تلفنی به محل مهمانسرای ژاندارمری رفتیم. بعد از مذاکرات مقدماتی با [آقای محسن میردامادی] استاندار و [آیت‌الله موسوی جزایری] امام جمعه [اهواز] به جلسه شورای اداری رفتم. استاندار گزارش داد و من صحبت مفصلی داشتم[1] و به سئوالات پاسخ دادم. سئوالات سیاسی - اقتصادی بود[2].

ناهار را با روحانیون منطقه صرف کردم و سپس جلسه ای با آنها داشتیم. بیشتر حضار طلاب جوان عرب بودند. شاعری عرب بنام « شبرّی » شعری درباره من خواند و خیر مقدم گفت و آقای [موسوی] جزایری امام جمعه [اهواز] و نماینده امام [در استان خوزستان] نیز خیر مقدم گفت و به مشکل کمبودها اشاره کرد. من هم مفصلاً صحبت کردم نقش و تکلیف روحانیت را در انقلاب گفتم[3].

   

تا ساعت سه ونیم  به شنیدن اخبار و استراحت گذشت. اعلان دولت موقت در کشور مستقل فلسطین در کرانه غربی رود اردن و پذیرش وجود رسمی اسرائیل از سوی فلسطینی‌ها مهمترین مسئله روز در جهان است[4].

ساعت سه و نیم ائمه جمعه خوزستان آمدند. درباره نیازها و مشکلات کار ائمه جمعه صحبت شد. خواستار رسمی شدن نهاد امامت جمعه بودند. گفتم این مطالب باید در سمینار سراسری ائمه جمعه تصمیم‌گیری شود و از تبعید تعدادی از شیوخ عرب خوزستان که ضد انقلاب‌اند، ابراز رضایت کردند. قبل از شرکت در اجتماع مردم برای زیارت قبور شهدا  به گلزار شهدا رفتیم. آقای جزایری گفت حدود سه هزار شهید در آنجا مدفونند.

در مصلای بزرگ اهواز به محل اجتماع مردم رفتم. آقای جزایری خیر مقدم گفت و من مفصلاً صحبت کردم[5]. از مقاومت مردم خوزستان ستایش کردم و وعده بازسازی وسیع دادم. به مهمانسرا برگشتیم. در مسیر هم مردم اجتماع داشتند. بعد از نماز مغرب و عشاء در اجتماع دانشگاهیان در آمفی تئاتر مهمانسرا شرکت کردم.

رئیس دانشگاه شهید چمران و دانشکده پزشکی اهواز صحبت کردند. بیشتر از نیازها و کمبودها گفتند که ناشی از جنگ است و نماینده جهاد دانشگاهی مشکلات کلی و منجمله کمبود استاد و زیادی دانشجو ناشی از دانشگاه آزاد اسلامی و قبول دانشجوی زیادتر از ظرفیت دانشگاه‌های دولتی را بیان کرد. من هم مفصلاً صحبت کردم. وعده کمک دادم و از لزوم پذیرش دانشجوی زیادتر به خاطر نیاز مملکت و فراوانی داوطلب و... دفاع کردم و به سئوالات پاسخ دادم[6]. در جلسه مسئولان و مدیرکل‌های استان در آمفی‌تئاتر شرکت کردم. معارفه و مطرح شدن وضع و نیازهای استان و بازسازی وقت زیادی گرفت: درخواست تخلیه اماکن در تصرف سپاه و بسیج و جنگ و اجازه برگشت روستائیان به روستاهای اطراف آبادان و خرمشهر و تأمین نیازهای ساختمانی و بازسازی و تسهیلات برای جذب نیروهای انسانی و توجه به مسائل فرهنگی و مخصوصاً جوانان عرب و خیلی چیزهای دیگر. بعد از شام حدود ساعت ده شب برای استراحت به اتاقم آمدم. از منزل احوالپرسی کردم. اخبار ساعت ده و نیم را گرفتم[7] و خوابیدم.