جمعه 24 تیر | 30 ذیقعده 1408 15 جولای 1988
در منزل بودم. علی حسین بنا آمد و برای مشکل برادرش کمک خواست. آقای [محمد علی] رحمانی مسئول بسیج آمد. درباره بسیج توضیح داد و از انتقادی که من در جلسه نمایندگان نسبت به اظهارات تند ایشان با فرماندهان سپاه کرده بودم، ناراحت بود که دلداری دادم؛ خواستار عضویت در ستاد کل است.
محسن آمد. درباره سرگردانی و تحّیر نیروها و مردم در مسئله جنگ گفت. همشیره طیبه و محمد شریف و بستگان آمدند. مقداری گفتوگو و دیدار کردیم و از وضع والده در نوق پرسیدم و با همشیره طیبه به یاد فرزند شهیدش محسن شریفیان گریستم.
احمدآقا آمد. درباره شیوه بحث و محتوای بحث در جلسه موعود روز یکشنبه مذاکره و مشاوره شد. آقای عباس سالاری آمد و از یکی از مدیران وزارت نفت شکایت داشت. همسر یک شهید کویتی از خانواده مهری و طباطبائی آمد و برای کمک به جبهه یک میلیون تومان آورد.
آقایان [علی] شمخانی، [حسین حسنی] سعدی و [غلامعلی] رشید آمدند. گزارش جبهه را دادند و پیشنهاد داشتند برای حفظ نیرو و امکانات، ارتش از نقاط آسیب پذیر خط مقدم عقبنشینی کند. گفتم صبر کنند تا سیاست کلی جنگ روشن شود.