خاطرات روزانه آیتالله هاشمی رفسنجانی/ سال 1365/ کتاب «اوج دفاع»
سهشنبه 16 دی 1365 چمدانم را برای سفر، همراهم به مجلس آوردم. قبل از دستور در جلسه علنی، سخنان کوتاهی به مناسبت میلاد حضرت زینب(س) و روز پرستار ایراد کردم. جمع زیادی از نمایندگان، شهادت مهدی همشیره زادهام را تسلیت و تبریک گفته بودند. تا تنفس در جلسه ماندم. ]منوچهر[ نیکروز ]نماینده کلیمیان[ آمد. موضوع پروندهاش را گفت. ترسیده است. آقای روحانی برای تعیین نحوه سفر، به دفتر آمد. برای مراعات امنیت ناچار شدیم به فردا صبح موکول کنیم. سلمانی برای اصلاح آمد. اخوی محمد، تلفنی برای ترتیب مصاحبه مستقیم با رادیو آمریکا در هفته آینده اجازه گرفت. آقای ]جلیل[ سیدزاده آمد. گزارش وضع باختران را پس از بمباران و شایعه بمباران شیمیایی داد که منجر به خلوت شدن شهر شده است و برای امکانات بیشتر استمداد کرد. عصر آقایان ]محمد[ عبائی و هاتفی آمدند و گفتند کار ]تدوین و آماده سازی مجموعه[ کلید قرآن با سه گروه شروع شده و برای طلاب اعزامی به جبهه کمک خواستند. شب به خانه رفتم. عفت هم از رفسنجان رسیده بود. توضیحاتی در باره مراسم تشییع جنازه شهدا و از جمله دو نفر از شهدای بهرمان نوق داد که مهدی همشیرهزاده، یکی از آنهاست؛ با شکوه برگزار شده است. آقای رضایی، تلفنی اجازه خواست که حمله یک روز تأخیر بیفتد. موافقت کردم. نخست وزیر تلفنی بیدارم کرد و گفت دکتر ]حسن[فیروز آبادی، کار فوری دارد. سپس خودش تماس گرفت و گفت لازم است امشب من را ببیند. ساعت دوازده شب با جمعی از دکترهای سپاه آمدند. گفتند از جبهه خواستهاند که دکترها را فوراً ببریم و نگران کشف شدن عملیات با اعزام دکترها بودند. قرار شد دوازده ساعت قبل از ساعت حمله حرکت کنند.