جمعه 12 دی 1365 بعد از نماز صبح، دو پیام جداگانه برای فرماندهان واحدها و رزمندگان به عنوان نماینده امام در شورایعالی دفاع و فرمانده جنگ نوشتم و ضمن تشریح اهمیت مسئولیتشان، خواستار مقاومت بیشتر در لحظات پاتکها شدم.آقایان رضایی و شمخانی آمدند. نتایج جلسه دیشب خودشان با فرماندهان واحدها را که پس از دستور قاطع من تشکیل داده بودند، گفتند که واحدها با مسئولیتهای مشخص، برای شروع عملیات در تاریخ تعیین شده، به دنبال اجرای مأموریت رفتهاند. سرهنگ جمالی جانشین فرمانده نیروی زمینی آمد و تغییر زمانی در عملیات آنها هم ابلاغ شد. فرمانده حفاظت سپاه آمد و درباره کار خودش مشورت کرد. آماده حرکت به سوی تهران شدیم. قرار شد تا اصفهان با ماشین و از آنجا با هواپیما به تهران برویم، ولی در راه تصمیم گرفتیم، یکسره با ماشین به تهران بیائیم. ناهار را در کافه رستوران «سراب جهانگیر» خوردیم. شام را در ماشین، نان و پنیر و پسته خوردیم. ساعت ده ونیم صبح از اهواز حرکت کردیم و یکسره راندیم و جز برای نماز و ناهار توقف نداشتیم. ساعت دوازده شب به خانه رسیدیم. عفت برای شرکت در مراسم شهادت مهدی شریفیان ـ همشیره زادهام ـ به رفسنجان رفته بود. بچهها خواب بودند. من هم خوابیدم.