خاطرات
  • صفحه اصلی
  • خاطرات
  • خاطرات روزانه آیت‌الله هاشمی رفسنجانی/ سال 1365/ کتاب «اوج دفاع»

خاطرات روزانه آیت‌الله هاشمی رفسنجانی/ سال 1365/ کتاب «اوج دفاع»

  • شنبه ۴ مرداد ۱۳۶۵

شنبه 4 مرداد 1365   فرزندم مهدی برای آموزش نظامی و رفتن به جبهه همراه آقای رحمانی ـ پاسدارم ـ عازم اردوگاه بود. عفت مادرش صابرانه او را بدرقه کرد و قرآن گرفت و صدقه و دستور کشتن گوسفند داد. وضع روحی مهدی با اینکه 17 سال بیشتر ندارد، کاملاً عادی بود. از این تحّول در جوانان و مادران لذت بردم و مخفی از آنها اشک شوق ریختم. برای شرکت در مراسم ختم آموزش هیأت ویژه هوابرد سپاه به پادگان خاتم رفتم. ده نفر از نمایندگان مجلس هم برای دیدن دوره کوتاهی با آنها بودند. برایشان صحبت کردم. گفتم با نمایندگان مصاحبه شود. عصر آقای کنگرلو تلفنی گفت یکی از گروگانهای آمریکایی در لبنان آزاد شده، ولی سوریها از آمریکایی‌ها برای آن امتیاز می‌خواهند و از ما کسب تکلیف شده است. گفتم در رابطه با سوریها به ما ربطی ندارد، خودشان می‌دانند. اگر آمریکا به تعهد خود عمل نکند، در آینده از ما انتظاری نداشته باشد.احمدآقا آمد. درباره فرماندهی نیروی زمینی صحبت شد. آقایان جمالی، حسنی سعدی و دادبین مطرحند. احتمال زدن موشک به بغداد را مطرح کردم که از امام بپرسند. آقای ]مصطفی[ کفاش‌زاده آمد و از آمادگی کردهای عراق برای همراهی با ما در رزم با صدام گفت. آقای مهدیان آمد و گفت در بررسی نهائی، ارزش پاساژ خیابان گرگان که نصف آن از من است، قیمت بالاتری از آنچه وراث اخوان فرشچی گفته‌اند، دارد. قیمت آن حدود پنج میلیون تومان است. به پول آن برای ساخت خانه خودم و بچه‌ها نیاز داریم. یاسر از سفر آمد و کمی جای خالی مهدی را پرکرد.