جمعه 6 اسفند
صبح برای خطبههای نماز جمعه مطالعه میکردم و سپس برای اقامه نماز جمعه به دانشگاه تهران رفتم. خطبهها خیلی طولانی شد. عفت و بچهها هم آمدند. مهدی و یاسر از اینکه در فیلم وصف اول نماز دیده میشدند، شب خیلی خوشحال بودند. عصر حاجیه والده و همشیره که از مشهد برگشته بودند، آمدند و خیلی خوشحال شدیم. قرار است چشم والده را که آب مروارید آورده عمل کنند.آقای احمد طباطبائی هم آمد و خبر داد که زمین منزلمان تفکیک شده. ده سال پیش به طور مشاع سهم ما هفتصد متر مربع بوده است که در تفکیک جدید به دلیل اینکه نتوانستهاند قطعه هفتصد متری جدا کنند، ناچار شدیم قطعه هزار متری را بگیریم. بنا است چند واحد مسکونی برای سکونت بچهها ساخته شود.شب مقداری گزارشها را خواندم. در پاکستان شیعه وسنی سخت به جان هم افتادهاند؛ ظاهراً به تحریک اجانب و دشمنان میخواهند انفجارهائی که اخیراً در مؤسسات فرانسوی شده به حساب ما بگذارند.