تا ساعت نه و نیم در منزل ماندم. با حاجیه والده در حیاط منزل کاهو خوردیم. به دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی رفتم. از همه واحدها و اتاقها بازدید کردم و در محل انفجار سالن که منجر به شهادت هفتادوچهار تن گردید، فاتحه خواندم. نماز جماعت با کارکنان حزب خواندم و برایشان سخنرانی کردم* و نزدیک دو بعدازظهر به مجلس رفتم.عصر جلسه هیئت رئیسه داشتیم. برنامه هفته بعد تنظیم شد. سپس چند ملاقات داشتم و مقداری مطالعه. قرار بود که در جلسه جامعه روحانیت مبارز در دفتر آقای خامنهای شرکت کنم که به خاطر خستگی شرکت نکردم. بحث درباره مجلس خبرگان بود. شب در مجلس خوابیدم.آقای طهماسبی از قم تلفن کرد و میخواست، اسلحه ابتکاریش را برای آزمایش به تهران بیاورد و گفت از اصفهان به قم آورده است. به او گفتم که شب در قم بماند و فردا بیاید. مهدی از خانه تلفن کرد و برای مطالعه قطعهای از تاریخ پیغمبر برای امتحان، راهنمایی خواست.