اول وقت آقایان ضیائی و دکتر فاضلی که هر دو پیشنمازند آمدند. یکی میخواست که رفع توقیف از اموال توقیفشده پولداری شود و دیگری میخواست که زمینهای مصادره شده دیگری، بین مردم تقسیم شود.!
جلسه علنی داشتیم و طرح بنیاد جنگزدگان مطرح بود؛ ناتمام ماند و به جلسه بعد موکول شد. فوریتیها مشکلش این است که در جلسه علنی، پیشنهاد جدید پذیرفته میشود. پیشنهادها زیاد میشود و وقتگیر.
بعدازظهر، فرمانده هوانیروز و جمعی از افسران مکتبی آمدند و از مکتب زدایی درون ارتش نگران بودند. راه علاج را مکتبی بودن فرماندهان تا سطح تیپ میدانستند. چون آقای بنیصدر جانشین فرماندهی کل قواست، اینگونه مراجعات به ما زیاد است.
عصر در دفتر سیاسی حزب جمهوری شرکت نکردم تا کارهای عقبمانده را انجام دهم و گزارشها را بخوانم. قسمتی از پرونده دوره مبارزهام را از ساواک شاه آورده بودند، خواندم. جالب است. نکات مهم تاریخی دارد.
نماینده حزب جمهوری اسلامی بنگلادش آمد و خواهان کمک برای تبلیغات اسلامی و پذیرش طلبه از بنگلادش در قم بود. ایشان میگفت، احساسات مردم بنگلادش با جمهوری اسلامی ایران است.
شب، در جلسه مشورتی با حضور آقایان بهشتی، خامنهای و رجائی در نخستوزیری شرکت کردم. آقای خامنهای که بهتازگی از کردستان برگشتهاند، گزارشی ازآنجا دادند و پیشنهاد کارهای تولیدی و ایجاد شغل و رفتن مسئولان سطح بالا به منطقه بهمنظور نشان دادن حضور دولت، داشتند.
آقای رجائی، برای پاسخگویی تلویزیونی رفت و ما هم فرصتی پیدا کردیم که در مورد موضوعات زیادی که کمتر فرصت مشورت و تبادلنظر پیدا کردهایم، صحبت کنیم. پس از صرف شام به خانه آمدم. خبر دادند که روز یکشنبه آقای بنیصدر در خانه خواهرش دو ساعت با مسعود رجوی ملاقات داشته است. همکاری رئیسجمهور با سران گروهی که درصدد مبارزه مسلحانه با جمهوریاند و تحت تعقیب مقاماتاند، عجیب و غیرقابلتحمل است، مخصوصاً که امام فرموده با آنها درگیر شود.