خاطرات
  • صفحه اصلی
  • خاطرات
  • خاطرات روزانه آیت الله هاشمی رفسنجانی / سال ۱۳۶۰ / کتاب « عبور از بحران»

خاطرات روزانه آیت الله هاشمی رفسنجانی / سال ۱۳۶۰ / کتاب « عبور از بحران»

خوابیدم؛ ولی چه خوابی؟!

  • تهران
  • یکشنبه ۸ شهریور ۱۳۶۰

 جلسه علنی داشتیم و لایحه بازسازی مطرح بود. ساعت سه بعدازظهر، هنگامی‌که عازم رفتن به جلسه علنی بودم، صدای انفجاری شنیدم. معلوم شد در نخست‌وزیری بوده. دود و آتش بلند شد. از پنجره دفترم نگاه کردم. گفتند اتاق جلسات دولت است. فوراً خبر رسید که جلسه شورای امنیت بوده و آقایان رجائی و باهنر هم حضور داشته‌اند.

 یک ربع بعد، بهزاد نبوی آمد که خودش در نخست‌وزیری بوده، سخت ناراحت و شوکه بود. گفت؛ آقایان باهنر و رجائی شهید شده‌اند و عده‌ای نجات یافته‌اند. معتقد بود، به خاطر نبودن وسایل آماده آتش‌نشانی و نرسیدن فوری، در دو سه دقیقه اول، این‌ها شهید شده‌اند و اگر سرعت عمل بیشتر می‌شد، نجات می‌یافتند. خبرهای متناقض می‌رسید.

 عده‌ای مدعی بودند که بعد از انفجار، آقایان رجائی و باهنر را در حال انتقال به بیمارستان زنده دیده‌اند و عده‌ای می‌گفتند اشتباه می‌کنند، آن‌ها در آتش سوخته‌اند. رئیس شهربانی سرهنگ وحید، معاون ژاندارمری، سرهنگ ضیائی و معاون نیروی زمینی تیمسار شرف خواه و سرهنگ کتیبه مجروح و بستری بودند. [یوسف] کلاهدوز مسئول سپاه پاسداران و [خسرو] تهرانی سالم در آمده بودند. تهرانی کمی سوخته بود.

آقای موسوی‌خوئینی‌ها، مجلس را اداره می‌کرد. برق منطقه را به خاطر جلوگیری از سرایت آتش قطع کردند. ناچار مجلس هم تعطیل شد. ساعت پنج، دوباره برق آمد و مجلس کار خود را شروع کرد. من شرکت کردم و اجمالاً خبر را دادم.

وحشت سختی ایجاد کرد. وزرا در دفتر من جمع شدند. این روزها مجلس پناه است. جلسه‌ای در تالار مجلس تشکیل دادند و راجع به نخست‌وزیر آینده تا ساعت یازده شب، بحث شد و از جلسه وزرا برای خنثی کردن تبلیغات رادیوهای خارجی که می‌گفتند تمام هیئت دولت شهید شده‌اند، فیلم گرفتیم و در اخبار ساعت هشت شب، پخش شد. من هم مصاحبه‌ای کردم.

لحظات بسیار تلخی گذشت. بعد از فاجعه دفتر حزب و از دست دادن آن‌همه هم‌سنگر و بعد از ده‌ها ترور شرورانه که تعداد زیادی از نیروهای ارزنده را از ما گرفته تازه داشتیم به تعادل می‌رسیدیم، با تشکیل دولت و تقویت مجلس که دچار این مصیبت شدیم. مصلحت نبود که از مجلس بیرون بروم همان‌جا خوابیدم؛ ولی چه خوابی؟!

*******************************************************************************************************************

1- بعدازظهر روز یکشنبه 8 شهریور ماه 1360، هنگامی که محمدعلی رجایی ـ رییس جمهور و محمد جواد باهنر ـ نخست‌وزیر جمهوری اسلامی ایران، به اتفاق چند تن از مسئولان کشوری و لشکری، در جلسه شورای امنیت کشور در ساختمان مرکزی نخست‌وزیری شرکت کرده بودند، بر اثر انفجار یک بمب قوی که در کیفی جاسازی شده بود، رییس‌جمهور و نخست‌وزیر و نیز بعد از مدتی مجروحیت شدید، رییس شهربانی جمهوری اسلامی به شهادت رسیدند و عدّه‌ای زخمی شدند. سرهنگ کتیبه یکی از بازماندگان جلسه مزبور که در آن زمان رییس اداره دوم ارتش بود، مشاهدات خود را از لحظات انفجار، چنین شرح داده است:

جلسه در آن روز در ساعت 3 بعد از ظهر در دفتر کنفرانس نخست‌وزیری تشکیل شد. من موقع ورودم به اتاق کنفرانس مشاهده نمودم که آن خائن از خدا بی خبر (کشمیری) در حال ورود به جلسه است... شهید رجایی جلسه را با سوره والعصر شروع کردند... در جلسات شورای امنیت معمولاً مسئولین گزارشات وقایع هفتگی خود را عنوان می‌کنند... در همین لحظات که بحث و گفتگو در جلسه ادامه داشت من ناگهان احساس کردم همینطور که روی صندلی نشسته بودم بی‌اراده سرپا ایستاده و تمام صورتم و مخصوصاً پیشانی‌ام به شدت می‌سوزد. مثل اینکه باروت یا بنزین روی صورت و سرم ریخته باشند. پیشانی‌ام به شدت می‌سوخت و آتش از سر و رویم بالا می‌رفت... چشمم را باز کردم دیدم اتاق را دود قهوه‌ای رنگ غلیظی پوشانده و اتاق، تاریک است. آن میز بزرگی که میز کنفرانس بود، مثل اینکه ذوب شده و در زمین فرو رفته بود... مسئله‌ای که برای من اهمیت دارد، شدت انفجار بود که ما صدای آن را در آن لحظه نشنیدیم، پرده‌های گوش افرادی که آنجا بودند تمام پاره شده بود... کشمیری‌با قیافه حق به جانب آن قدر خود را نزدیک کرده بود که واقعاً ما احساس می‌کردیم یکی از نزدیک‌ترین افراد به آقای رجایی است. (1)

مهندس بهزاد نبوی وزیر مشاور در امور اجرایی نیز همان زمان مشاهدات خود را این گونه بیان نمود: حدود ساعت 3 بود که من در اتاقم صدای انفجاری را شنیدم. از پنجره به حیاط نخست‌وزیری نگاه کردم. دیدم از یکی از اتاق‌ها آتش و دود بیرون می‌آید. همراه با دو سه نفر از برادرانی که آنجا بودند به سرعت به طبقه پایین آمدیم. دیدیم که انفجار در یکی از اتاق‌ها صورت گرفته و تعدادی از افرادی که در اتاق حضور داشته و خراش‌های سطحی برداشته بودند خود از اتاق بیرون آمدند. (2) اجساد شهدای فاجعه به حدّی سوخته بود که به هیچ وجه شناسایی آنها ممکن نبود. از سوی دیگر، در میان زخمی‌های این حادثه اثری از رجایی و باهنر به چشم نمی‌خورد؛ و بدین جهت حدس زده شد که دو جسد از سه جسد متعلق به رییس جمهور و نخست‌وزیر باشد. در ساعات آخر و شبانگاه همان روز، اجساد توسّط نزدیکان ـ از روی علایمی که در دندان‌های هریک از آنها بود، مورد شناسایی قرار گرفت.

دوشنبه 9 شهریور، از سوی شورای موقّت ریاست جمهوری، تعطیل و تا آخر هفته نیز عزای عمومی اعلام شد. (3) ساعت 10 صبح همین روز تشییع جنازه اعلام شده بود که بیش از یک میلیون نفر در آن شرکت کردند. جمعیت مزبور جلو مجلس تجمّع کرد و چندتن از نمایندگان و شخصیت‌های سیاسی و نظامی سخنرانی کردند (4)

جنازه‌ها را ] که[به سالن مجلس آوردند، مشاهده کردم. سخت سوخته بودند. آقایان باهنر و رجایی را فقط از دندان‌های طلای جلو دهان و آسیای‌شان می‌شد تشخیص داد. علامت دیگری نمانده بود. مقداری گوشت هم در کیسة نایلونی کرده بودند؛ به عنوان فرد دیگری به نام مسعود کشمیری، منشی جلسه. (5)

با تصویب شورای ریاست جمهوری، مسئولیت نظارت بر تحقیق در مورد فاجعة انفجار نخست‌وزیری که بهزاد نبوی پی‌گیری می‌کرد، برعهدة آیة‌الله ربّانی املشی دادستان کل‌ّ کشور قرار گرفت. (6)

امام خمینی (ره) طی یک سخنرانی در روز دهم شهریور ماه 1360 در حسینیة جماران، در مورد رعایت اکید قوانین توسط مسئولان امنیتی و قضایی نکات مهمّی بیان کرد. نظر به اهمیت مطالب مزبور، این بخش از سخنرانی امام را عیناً نقل می‌کنیم: ... تمام محاکمی که هستند و تمام دست‌اندرکارانی که هستند، این مطلب را توجّه بدهند که مبادا یک وقت این طور شرارت‌هایی که در ایران می‌شود، مثل یک همچون قضیة ناگواری که برای ما پیش آمد و دو نفر از بهترین جوانان و بهترین کارکنان ایران از بین رفت [ند]، مبادا یک وقت کنترل خودشان را از دست بدهند و زاید بر آنچه حکم خدا و قانون اسلام است، عمل کنند. مبادا این [فاجعه] اسباب این بشود که خشونت‌ِ زیاد با اسیرها بکنند و با زندانی‌ها بکنند؛ و بدون دقّت و بدون توجه، یک وقت افرادی را بگیرند که خدای نخواسته گنهکار نبوده‌اند و گرفتار شده‌اند.

اسلام و مسلمین باید ـ همان‌طوری که اسلام است ـ با تأنّی و طمأنینه، بدون اینکه دست و پای خودشان را گم بکنند، به کار خودشان ادامه بدهند، و با اسرا [= زندانیان] رفتار خوب بکنند؛ و آنچه قانون اسلامی اقتضا می‌کند، به آنها عمل بکنند؛ و هرگز با عصبانیت و با دستپاچگی کاری انجام ندهند، و به‌طور متانت و طمأنینه بر موازین قانونی و بر موازین اسلامی با آنها عمل بکنند. مبادا یک وقت شهادت عزیزان ما اسباب این بشود که با شدّت عمل بیشتر از آن مقداری که باید به آنها عمل بشود، عمل بکنند. با زندانیان رفتارِ خوب می‌کنند ـ و بیشتر کنند، و با اسرا رفتارِ خوب می‌کردند و می‌کنند ـ و بیشتر کنند؛ و محاکم با قدرت هرچه تمام‌تر به کار خودشان ادامه دهند، و مردم و ملت با قدرت هرچه بیشتر توجه کنند، و] به[این کسانی که توطئه‌گر هستند توجه کنند و به محاکم صالحه و به مقامات انتظامی اطّلاع بدهند.

آن‌ها [= محاکم و مقامات] مفسدین را به جزای خودشان برسانند و کسانی که بی‌گناه هستند، از حبس خارج کنند. و علی ای‌ّ حال، رفتارها رفتارهای اسلامی باشد.

جمهوری، جمهوری اسلامی است. رفتارها ـ حتّی با کسانی که قاتل شناخته شده‌اند، رفتارهای اسلامی باشد؛ ولو اینکه با شدّت عمل و شدّت دید، آن‌ها را به جزای خودشان برسانند، امّا فقط همان رساندن به جزا باشد و تعدّی زیادتر نشود. (7) روزنامه جمهوری اسلامی در همان زمان خبر خبرگزاری پارس به نقل از فرانس پرس را منتشر ساخت که طی اطلاعیه‌ای در لندن، سازمان مجاهدین خلق مسئولیت انفجار نخست‌وزیری را برعهده گرفت. (8) این خبر نه در آن زمان و نه در سال‌های بعد، چندان مورد اشاره و استناد واقع نگردید و گویا ناشی از عدم هماهنگی با دفتر سازمان در لندن و یا تعجیل خبرگزاری فرانسه، به طور ناخواسته انتشار یافته بود که با توجه به عواقب حقوقی و بین‌المللی آن، به سرعت نادیده گرفته شد و تکذیب گردید. البته قرائن و شواهد متقن و اعتراف صریح مسعود رجوی در دیدار با رییس سازمان اطلاعات رژیم صدام حسین، که مشروح آنها در پی می‌آید، به روشنی اثبات نموده که همانند انفجار هفتم تیر، سازمان مجاهدین خلق مجری فاجعه تروریستی انفجار هشتم شهریور در ساختمان نخست‌وزیری بوده است. سال بعد یک نشریه آمریکایی فاش ساخت که عملیات تروریستی مذکور را سازمان جاسوسی آمریکا (سیا) طراحی و برنامه‌ریزی نموده و عاملان آنها در واقع مأموران سیا بوده‌اند. (9)

تحقیقی دربارة عامل ترور

چند روز پس از فاجعة هشتم شهریور، آیة‌الله ربّانی املشی دادستان کل‌ّ کشور ـ عامل انفجار را در یک پیام تلویزیونی معرفی کرد: عامل انفجار نخست‌وزیری شخصی به نام مسعود کشمیری، دبیر شورای امنیت، بوده است. این شخص بمبی در کیف خود جاسازی کرده بود که به طور عادی و معمولی، بدون اینکه هیچ کس به او ظنین شود ـ و هیچ‌کس هم کیف او را بازرسی و رسیدگی نمی‌کرده و... خیلی عادی و طبیعی بود [ه] که کیفش را در دست بگیرد و برود در جلسه شرکت کند، و از آنجایی که منشی جلسه هم بود [ه]، کنار مرحوم شهید رجایی و شهید باهنر بنشیند؛ و این کار را کرده و کیف خود را هم در کنار آنها قرار داده و طوری هم تنظیم کرده بود [ه] که انفجار، اولین بار، این دو شخصیت بزرگ و ارزنده و عزیز را بگیرد... خود او هم رفتاری معمولی داشته است: گاهی بیرون می‌رفته، داخل می‌شده، با این و آن صحبت می‌کرده است؛ می‌رفته است چیزی از بیرون می‌آورده، و گاهی چای می‌داده است. در بین یکی از این مواقعی که رفت و آمد می‌کرده است، به بیرون رفته و دیگر برنگشته؛ و در همان موقع، این انفجار به‌وجود آمده و این عزیزان را از ما گرفت. و کشمیری فرار کرد و هم‌اکنون نیز متواری است و زنده است؛ مگر اینکه سازمان منافقین از آنجایی که ببینند او شاید ـ مثلاً ـ وجودش برایشان مضر باشد، وی را از بین برده باشند. (10)

بعدها آشکار شد که مسعود کشمیری در اوایل انقلاب، از هواداران «جنبش ملّی مجاهدین» بوده است؛ البته بعدها موقعیت روشن‌تری در سازمان پیدا کرده و ـ به گفتة یکی از دوستانش ـ دارای اسم رمز «مُجیب» بوده است. برخی افراد بعد از انتشار خبر نقش وی در انفجار نخست‌وزیری، شهادت دادند که او را در راهپیمایی‌های سازمان پس از پیروزی انقلاب و یا در دفتر سازمان دیده بوده‌اند. حتی فردی گزارش داد که وی را قبلاً در دفتر مسعود رجوی دیده بود. مهندس بهزاد نبوی در مصاحبه‌ای در این باره گفت: ... هیچ‌کس از این سوابق کشمیری اطّلاعی نداشت و هر کس سوابق وی را بررسی می‌کرد، از سوابق] ی [... که بعد از انقلاب به دست آمده بود، استفاده می‌کرد. این سوابق ـ همه ـ نشان می‌داد که کشمیری عنصری فعال در نهادهای انقلاب بوده؛ و متأسفانه همین امر یکی از مسائل اصلی انقلاب ما بوده و هست. روزهای اوّل پیروزی انقلاب، که ما در کمیتة مرکزی فعالیت داشتیم، [حتّی] یک ساواکی [هم] خیلی راحت می‌توانست در کمیته نفوذ کند؛ چرا که هیچ کس، اشخاص دیگر را نمی‌شناخت. ... این اشکالی بود که ما بعد از پیروزی انقلاب در خیلی از نهادهای انقلابی داشتیم. (11)

سعید حجاریان که در آن زمان از اعضای گروه تحقیق و بررسی انفجار نخست‌وزیری بود و زیرنظر بهزاد نبوی کار می‌کرد، در مصاحبه‌ای درباره نفوذی‌های سازمان و کشمیری چنین گفته است:

در ابتدای انقلاب، بچه‌های سازمان مجاهدین خلق در همه ارگان‌های حساس حضور داشتند، در دادستانی بودند، در دستگاه قضایی تا حد دستیار قاضی بودند، در حزب جمهوری [اسلامی] هم حضور داشتند. مرکزیت سازمان از مقطعی به بعد به نیروهایش اعلام کرد که غیرعلنی کار کنند و هویت سازمانی خود را پنهان کنند. کلاهی، کشمیری، جواد قدیری، عباس زری‌باف و تعداد دیگری از افراد نظیر قاتل شهید قدوسی از نیروهای آنان بودند که بعداً مشخص شد در حزب، دادستانی، اطلاعات نخست‌وزیری و جاهای مختلف نفوذ کردند. کشمیری را آقای علی تهرانی [= علی‌اکبر تهرانی] به ما معرفی کرده بود. البته ایشان هم شناختی از همکاری او با سازمان نداشت. (12)

کشمیری، پس از ورود به نخست‌وزیری، ابتدا در معاونت سیاسی ـ اجتماعی وزیر مشاور در امور اجرایی کار می‌کرد و پس از اینکه به عنوان یک عنصر حزب‌اللهی و مدیر شناخته شد، توسط دفتر اطلاعات و تحقیقات ارتقا یافت و عنوان دبیری اجلاس شورای امنیت را به دست آورد. در همین پست بود که توانست فاجعة 8 شهریور را پدید آورد. جالب اینکه این فرد قرار بود تصمیم گیرنده در مورد طرح بمباران رادیو مجاهد باشد؛ و مسئول اجرای طرح بود ـ رادیو مجاهد که ایستگاه آن در سردشت و بوکان قرار داشت شناسایی‌ها و کروکی‌ها ـ همه ـ به دست کشمیری می‌رسید؛ و جلسات هماهنگی برای بمباران این رادیو را همین آدم اداره می‌کرد. این‌ها همه نشان دهندة آن است که چه‌قدر به این آدم اطمینان شده بود. ... باید خیلی دقّت شود تا امثال کشمیری، که خودش مأمور کشف عوامل نفوذی شده بود، این فجایع را به بار نیاورند. (13) حجاریان دربارة کشمیری می‌گوید:

کشمیری خیلی منظم بود و در تنظیم گزارش‌ها و صورتجلسات دقت فوق‌العاده‌ای داشت. این بود که وقتی برای دبیرخانه شورای امنیت ملی کسی را خواستند، اطلاعات نخست‌وزیری هم کشمیری را معرفی کرد. بعد از انفجار دفتر نخست‌وزیری بود که در پی‌گیری‌ها پس از آنکه مادر و خواهر کشمیری بازداشت شدند به ارتباطات خانوادگی او با سازمان دست پیدا کردیم. برادرهای همسر کشمیری در قصر شیرین عضو سازمان بودند و طبیعی بود که با امکانات کمی که ما در گزینش افراد در ابتدای انقلاب داشتیم، به این ارتباطات دست پیدا نکنیم. (14)

بر مبنای اطلاعات پراکنده‌ای که در مطبوعات و برخی کتب منتشره درج گردیده، خانوادة کشمیری که اصالتاً از اهالی کرمانشاه بوده‌اند، دارای وضعیت فرهنگی و اخلاقی نامناسبی بوده‌اند. پدرش، سعید کشمیری، دارای سوء شهرت بود و در خانوادة خود قیود اخلاقی را رعایت نمی‌کرد که پس از انقلاب به انگلستان رفت. برادر کشمیری نیز ساکن شهر منچستر در انگلستان بود. برادر زن (و پسردایی) کشمیری به نام ابوالفضل دلنواز کاندیدای سازمان مجاهدین خلق برای نمایندگی مجلس از اسلام‌آباد غرب بود. (15) همسر کشمیری که دختر دایی‌اش بود به نام مینو دلنواز، هم‌زمان با انفجار نخست‌وزیری، توسط عوامل سازمان از محل سکونت خود به یک خانه تیمی انتقال داده شد و از طریق مرز زمینی عراق یا ترکیه به خارج از کشور گریخت. در کتاب خاطرات حجة‌الاسلام ری‌شهری اولین وزیر اطلاعات جمهوری اسلامی در مورد عامل انفجار نخست‌وزیری چنین آمده است:

این انفجار توسط کشمیری یکی از نفوذی‌های منافقین [ابتدا] در کمیته اطلاعات اداره دوم ارتش انجام گرفت. این کمیته... مسئولیت آن با آقای مهندس محمد رضوی [= محمدکاظم پیرو رضوی] بود، شماری از نیروهای معروف سیاسی و اطلاعاتی کنونی با این کمیته همکاری نزدیک داشتند.

در نقل خاطرات مربوط به کودتای نوژه اشاره شد که چگونه کودتاچیان در اطلاعات ارتش نفوذ داشتند، مسئله خطرناک‌تر، نفوذ آنان در این کمیته بود. در این مجموعه که از نیروهای انقلاب تشکیل می‌شد، دست کم منافقین دو نفوذی داشتند: یکی همین شخص یعنی کشمیری و دیگری جواد قدیری، که بعد از انفجار نخست‌وزیری به خارج گریختند... آقای رضوی خیلی مورد اعتماد مرحوم شهید رجایی بود. اینجانب نیز تا آنجا که در رابطه با پرونده‌هایی که از آن کمیته به دادگاه [انقلاب ارتش] ارجاع می‌شد، با ایشان ارتباط داشتم، او را فرد صالح و متدینی می‌شناختم. اما اعتماد ایشان به عنصری مانند کشمیری خطرساز شد. البته با در نظر گرفتن فضای آن روز ایران نمی‌توانیم آقای رضوی را مقصر بدانیم، اما قصور وجود داشت. همانطور که در انفجار حزب و دادستانی کل نیز قصورهایی وجود داشت.

آقای رضوی آن قدر به کشمیری اعتقاد داشت که حتی پس از انفجار نخست‌وزیری در پاسخ به سؤال تلفنی اینجانب در این باره می‌گفت: «من هنوز باور نکرده‌ام که کشمیری در این جریان نقش داشته باشد...» کشمیری مأموریت خود را برای خیانتکاران منافق چنان ماهرانه انجام داد که در شورای امنیت شرکت می‌کرد و معروف بود که گاه آقای رجایی پشت سر او ـ که مقید به نماز اول وقت بود! ـ نماز می‌خواند! باری، اعتمادهای بی‌مبنا، بار دیگر فاجعه هولناکی آفرید که در آن رییس جمهوری که مردم به تازگی انتخاب کرده بودند، در کنار نخست‌وزیر و رییس شهربانی، در آتش کینه منافقین سوختند. (16)

یکی از کسانی که مدتی با کشمیری همکار بوده است نقل کرده که وی به شدت متظاهر به آداب و اخلاق اسلامی بود و بسیاری اوقات هم وانمود می‌کرد که روزه است. به یکی از دوستان اداری خود گفته بود چرا می‌گویی جمعه‌ها می‌روم کوه؟ بگو می‌روم نماز جمعه. من خودم جمعه‌ها در منزل سیم تلفن را می‌کشم تا اگر کسی از همکاران یا مسئولان اداری زنگ زد، تصور کند که من در نماز جمعه هستم. یا اینکه مثلاً در جیب خود دو عدد خودکار می‌گذاشت و تظاهر می‌کرد یکی از آنها شخصی و دیگری اداری است و نمی‌خواست برای امور شخصی از خودکار بیت‌المال استفاده کند. همکاران او در کمیته اداره دوم و نخست‌وزیری تأکید می‌کردند که وی به اصطلاح خیلی جانماز آب می‌کشید و در ظاهر خود را بسیار مذهبی و معتقد نشان می‌داد. سرهنگ محمدمهدی کتیبه در مورد چگونگی نفوذ کشمیری و خصوصیات وی چنین گفته است: در اواخر سال 1357 از طرف نخست‌وزیری، عده‌ای را برای حفظ اسناد و مدارک سرّی و طبقه‌بندی شده در ارتش مأمور کردند. از جمله این افراد آقای کشمیری بود که با دستخط رسمی رییس دفتر نخست‌وزیر وقت ] مهندس بازرگان [به ارتش معرفی شده بود تا حفاظت از اسناد و مدارک نیروی هوایی را برعهده بگیرد. (رییس دفتر نخست‌وزیری آقای حلیمی بود.) بدین ترتیب ایشان] = کشمیری[کلیه اسناد سرّی و طبقه‌بندی شده نیروی هوایی، ضداطلاعات و حفاظت اطلاعات آن نیرو را در اختیار گرفت. ایشان تا کمی قبل از انفجار دفتر نخست‌وزیری در نیروی هوایی بود و با آقای محمد رضوی و آقای داداشی ـ که آنها هم از نخست‌وزیری معرفی‌نامه داشتند و در ستاد مشترک فعالیت اطلاعاتی و ضداطلاعاتی انجام می‌دادند ـ همکاری داشت... آقای کشمیری به این صورت وارد تشکیلات نظامی گردید و بعد از مدتی، کارش را در نیروی هوایی رها کرد و به شورای امنیت رفت... قیافه حق به جانبی داشت، با ریش محرابی قشنگ و صورت سرخ و سفید موجّه که هر کس ایشان را می‌دید، فکر می‌کرد حتی نماز شبش ترک نمی‌شود. (17)

مطابق اطلاعات برخی از کارشناسان و مسئولان ذیربط در زمان نفوذ کشمیری به ارتش، وی از اختیارات ویژه‌ای در رفت و آمد آزادانه به محل بایگانی اسناد طبقه‌بندی شده برخوردار بوده و پرونده‌های سرّی مربوط به پروژه‌های حساس آمریکایی‌ها در نیروی هوایی زمان شاه مانند پروژه HB یا IBEX توسط وی مورد دستبرد واقع شده بود. همچنین در سال 61 توسط یکی از نمایندگان مجلس افشا شد که یک بار در گذشته کشمیری به هنگام انتقال اسناد سرّی در داخل کیف شخصی‌اش توسط یکی از افسران نیروی هوایی بازداشت شده بود ولی به دستور باقری (18) فرمانده وقت نیروی هوایی، رها می‌شود. (19) خلاصه بیوگرافی کشمیری در کتاب خاطرات حجة‌الاسلام ری‌شهری به شرح ذیل می‌باشد: مسعود کشمیری فرزند سعید، با شماره شناسنامه 401، متولد 1329، از کرمانشاه، دارای مدرک لیسانس علوم اداری و مدیریت بازرگانی از دانشگاه تهران بود که از تاریخ 23/5/1351 تا اواخر سال 1353؛ با قراردادهای شش ماهه، به عنوان کارآموز در وزارت کار و امور اجتماعی شاغل بوده است.

وی قبل از پیروزی انقلاب، در یک شرکت خارجی [انگلیسی] کار می‌کرد و با پیروزی انقلاب و بازگشت خارجیان به کشورشان، شرکت مذکور منحل [گردید] و بنا بر اظهارات خودش پس از پیروزی انقلاب، در جهاد سازندگی کار می‌کرده است. وی قبل از انقلاب توسط پسردایی خود معدوم ابوالفضل دلنواز (برادر همسرش)، جذب منافقین شد. ابتدا در بحث‌های خانوادگی از منافقین حمایت می‌کرد، لیکن به مرور زمان چهره‌ای حزب‌اللهی و حمایت از نظام را یافت. مدتی در نیروی هوایی، سپس در رکن 2 ارتش جمهوری اسلامی و هم‌چنین در دفتر نخست‌وزیری، شاغل می‌شود و تا دبیری شورای امنیت ملی ارتقای شغلی پیدا می‌کند. بعد از انفجار دفتر نخست‌وزیری، از بازرسی از منزل مسعود در شهرستان کرج، مقادیر زیادی سلاح و مهمات ] و اسناد طبقه‌بندی شده[کشف شد. پدر مسعود بازنشسته شرکت نفت بود که در سال 1377 به علت سرطان در انگلیس فوت و دفن شد. (20) سازمان، چه قبل از فرار رجوی و بنی‌صدر و چه پس از آن، با تاکتیک تعلیق موضع‌گیری تا آشکار شدن نتایج عملی عملیات «ویژه»، در مورد دو حادثة انفجار در دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی در هفتم تیر ماه و انفجار در ساختمان نخست‌وزیری در هشتم شهریور ماه 1360، اعتراف رسمی نکرده است. و پس از واکنش منفی افکار عمومی در قبال عملکرد سازمان و افزایش حمایت گستردة مردم از نظام جمهوری اسلامی، سازمان دیگر به مصلحت خود ندانست که «رسماً» و «علنی» مسئولیت دو اقدام تروریستی هولناک علیه بالاترین مقامات «سیاسی و اداری» کشور را برعهده گیرد. اما در منابع منتشرة سازمان گاه به صورت کنایه و یا اشاره در مورد ضربه‌های «هولناک» و «سهمگین» مطالبی طرح شده است ولی صریحاً به این دو عملیات، که در سازمان در چارچوب «عملیات ویژه» طبقه‌بندی شده اعتراف نشده است. برخی می‌پندارند که در صورت اعتراف رسمی سازمان به پذیرفتن مسئولیت این دو عملیات، برای سازمان ـ به لحاظ بین‌المللی ـ موانع جدّی ایجاد می‌شد تا بدان حد که حتّی می‌توانست احتمال «استرداد تروریست‌ها» را در پی داشته باشد. در حالی که این تحلیل درست نیست زیرا سازمان طی سال‌های گذشته به ده‌ها عملیات تروریستی رسماً اعتراف کرده و هم‌زمان مورد حمایت قدرت‌های غربی نیز قرار داشت. به نظر می‌رسد علاوه بر نگرانی از واکنش افکار عمومی داخلی و بین‌المللی در قبال پذیرش مسئولیت این دو فاجعة بزرگ تروریستی که می‌توانست بازتاب پر سر و صدا و وسیعی در رسانه‌ها داشته باشد، برخی ملاحظات پیچیده امنیتی و اطلاعاتی در سازمان‌های جاسوسی غربی که طراحان و آمران اصلی آنها بوده‌اند و مستقیماً این دو عملیات را حمایت و پشتیبانی فنی و عملیاتی کرده‌اند، اختیار تصمیم‌گیری در مورد اعلام مسئولیت آنها را از دست سازمان خارج ساخته بود. مع‌الوصف چاپ «نامة یکی از قهرمانان عملیات ویژه (امضا محفوظ») در نشریة مجاهد، که واقعیات زیادی در آن پیدا بود، مسئولیت مستقیم سازمان را در این‌گونه فجایع عریان‌تر ساخت. در مقدمة کوتاه بر این نامه، که یکی از مدیحه‌سرایی‌های پس از «انقلاب ایدئولوژیک» مسعود و مریم است، چنین آمده:

نامة زیر از سوی یکی از قهرمانان عملیات ویژة مجاهدین ارسال شده است که به دلایل امنیتی آن را با امضای محفوظ منتشر می‌کنیم. عنوان «قهرمان مجاهد خلق»، که توسّط رهبری سازمان تصویب می‌شود، در دوران حیات یک مجاهد، تنها به خواهران و برادرانی اطلاق می‌شود که در عملیات و اقدامات استثنایی یا فوق‌العاده خطیر، آزمایش رشادت و جانبازی و خلاّ قیت داده باشد. (21)

در خصوص فرازهای شروع این نامه، بعداً ضمن شرح واکنش‌های متملّقانه نسبت به عوامل ازدواج و طلاق «انقلاب نوین»، اشاراتی خواهیم داشت؛ لیکن در اینجا به مواردی از این نامه استناد می‌کنیم که نشان‌دهندة هویت نویسندة آن (مسعود کشمیری عامل انفجار در نخست‌وزیری) می‌باشد؛ البته در نقل شواهد و اشارات به حدّاقل لازم بسنده می‌کنیم:

1) محل‌ّ کار کشمیری (قبل از نهاد نخست‌وزیری):

من بنا به مسئولیتم، سال‌ها...، در مقاطع مختلف، در حسّاس‌ترین ارگان‌های اصلی اطّلاعاتی رژیم بوده‌ام.(22)

2) نفوذ کشمیری به نخست‌وزیری:

خطوط قسمتی که به آنجا نفوذ کرده بودم، [= شورای امنیت کشور] برای همة ارگان‌های رژیم اعم‌ّ از دادستانی، کمیته‌ها، سپاه، آموزش و پرورش، جهاد سازندگی، جهاد دانشگاهی، وزارت ارشاد، و رادیو و تلویزیون، در آن مقطع، لازم الاتّباع بود. (23)

3) مسئولیت کشمیری در مورد مبارزه با نفوذی‌های سازمان:

یک بار خودم فضای بخصوصی را در...(24) [نخست‌وزیری] فراهم نمودم؛ و متعاقباً ترتیب تشکیل یک جلسة ویژه را دادم. بالاترین مهره‌های اجرایی رژیم به... [= نخست‌وزیری] احضار شدند. از طریق چند تن از آنها، که قبلاً با آنها صحبت کرده بودم، مسئلة چک برخی افراد و اینکه نفوذی مجاهدین نباشند را مطرح کردم؛ و بعداً خودم نیز وارد شده و نظراتی دادم. (25)

4) طرح فرار و تعویق انفجار نخست‌وزیری:

یادم می‌آید در اوایل مرداد 60، که سازمان در آستانة اجرای یک طرح مشخّص بود، ناگهان... [= مسئول سازمانی و رابط کشمیری با تشکیلات] تماس گرفت و به من گفت: «طرح اجرا نمی‌شود» و آن را به تعویق انداخت. او در وقت خداحافظی ضمناً به من گفت: «مژده‌ای هم برایت دارم که اگر بدانی، شور و عشق و ایمان بیشتری پیدا می‌کنی». هرقدر فکر کردم این مژده چه می‌تواند باشد، عقلم به جایی نرسید. با خود فکر می‌کردم ممکن است ابلاغ «عضویت» باشد، یا مژدة پیروزی عملیات دیگری در سازمان یا... نمی‌دانم.

چند روز بعد از این دستور، صبح که به... [= نخست‌وزیری] رفتم ... گفتند: دیشب رجوی و بنی‌صدر با هواپیمایی به خلبانی معزّی، در فرودگاه پاریس به زمین نشسته‌اند. ... خیلی خوشحال شدم. داخل اتاقم آمدم؛ در را از پشت قفل کردم و سجدة شکر به جای آوردم. (26)

5) مسئولیت کشمیری در مورد کشف و بمباران ایستگاه «رادیو مجاهد»: در همان ایام، که آغاز کار رادیو بود، ... در ابتدا مسئله از طرف رفسنجانی و نخست‌وزیرشان پیگیری می‌شد. وقتی پارازیت مسئله را حل نکرده بود، اقدامات جدّی‌تری را می‌خواستند به مرحلة اجرا بگذارند. هیئت‌هایی از مخابرات، سپاه، رادیو ـ تلویزیون، ارتش و نیروی هوایی، برای یافتن محل‌ّ فرستنده تلاش می‌کرده‌اند.

گزارشات ارسالی برای... [= شورای امنیت کشور] که به دست من می‌رسید، حاکی بود که مسئلة اصلی یافتن محل‌ّ فرستندة رادیوست. شورای عالی دفاع در یکی از گزارشات خودش نظر داده بود که ... اولویت را به شناسایی محل‌ّ فرستنده می‌دهد. (27)

6) طرح انفجار در نخست‌وزیری:

در تاریخ... بعد از مدّت‌ها برادر قهرمانم [= مهدی افتخاری] به خانة ما آمد. همه از دیدنش ـ بخصوص در جوّ خفقان و تنهایی خاص ما ـ خیلی خوشحال شدیم. نمی‌دانستم چه هدیة گرانبهایی برایم آورده است. او گفت: «اگر سازمان تصمیم بگیرد که طرح... [= انفجار در نخست‌وزیری] را به اجرا درآورد، تو چه طرحی داری؟» من هیچ طرح [ی] را بهتر از انجام عمل فدایی ندیدم و بلافاصله طرح را گفتم. اگر چه، هیچ وقت سازمان به خودم اجازة عمل فدایی [را] نداد، امّا در آن لحظه که طرحم را می‌گفتم، هیجان‌زده شده بودم. از مدّت‌ها قبل روی این امر فکر کرده بودم و آن را اوج کار و ایفای مسئولیتم می‌دانستم. (28)

بنا به نقل یکی از مسئولان ذیربط آن زمان در جریان پی‌گیری تعقیب کشمیری، ردّ فرار همسرش و عوامل سازمان از یک خانه تیمی در نظام‌آباد تهران به دست آمد که در کرج و قزوین امتداد داشت. وقتی که مأموران به محل‌های تردّد و اختفای آنان می‌رسیدند آنها قبلاً آن مکان‌ها را تخلیه کرده بودند ولی به دلیل تعجیل در فرار مدارکی از آنها به دست می‌آمد. از جمله اسنادی که نشان می‌داد همسر کشمیری به همراه مهدی افتخاری در یکی از خانه‌های تیمی بوده‌اند و مسیر فرار آنها از سمت غرب کشور در کردستان بوده و خروج از طریق مرز عراق و سپس ترکیه صورت گرفته است. (29)

یکی از اعضای سابق سازمان در کتاب خود دربارة افتخاری چنین نوشته است: مهدی افتخاری با نام‌های تشکیلاتی «فرمانده فتح‌الله» و «ناصر» یکی از مسئولین قدیمی سازمان مجاهدین خلق است... وی از زندانیان سیاسی رژیم شاه می‌باشد که بعد از 22 بهمن 1357 مسئولیت سازماندهی نیروهای [نفوذی] سازمان در ارتش و سپاه و مراکز امنیتی رژیم جمهوری اسلامی را برعهده داشت. وی بعد از مخفی شدن مسعود رجوی و شروع «مبارزه مسلحانه» در 30 خرداد 1360، فرماندهی کلیه مراحل عملیاتی خروج دکتر بنی‌صدر و مسعود رجوی را به وسیله هواپیمایی به خلبانی سرهنگ بهزاد معزی از پایگاه نیروی هوایی تهران برعهده داشت. این عملیات از طرف مسعود رجوی به نام «عملیات پرواز بزرگ» نامگذاری شد و به دلیل تلاش‌های افتخاری در اجرای موفقیت‌آمیز این طرح لقب «قهرمان» به وی داده شد. سازمان تاکنون فقط به چند نفر در زمان حیاتشان لقب «قهرمان» داده است. مهدی افتخاری و علی‌رضا باباخانی و همچنین [محمدرضا] کلاهی و [مسعود] کشمیری عاملین انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی و دفتر نخست‌وزیری رژیم جمهوری اسلامی از این جمله هستند. مهدی افتخاری بعد از شروع «مبارزه مسلحانه» در 30 خرداد 1360 فرماندهی «ستاد اطلاعات» ـ که شاهرگ حیاتی سازمان محسوب می‌شود ـ را برعهده داشت. چهره مهدی افتخاری تا سال 1364 مانند علی زرکش برای کلیه اعضای سازمان ناشناخته بود و حتی در فاز سیاسی به دلیل مسئولیت او در مورد نیروهای نفوذی و هوادار سازمان در ارتش و...، از دید همگان مخفی بود. وی حتی به پایگاه [خیابان] انزلی ستاد اصلی سازمان در تهران نیز تردد نداشت یا حداقل من وی را در آنجا ندیدم. هنگامی که رجوی در پاریس بود، مهدی افتخاری مسئول «ستاد اطلاعات» سازمان و در آلمان مستقر بود و تمام بخش‌های اطلاعاتی سازمان از آلمان کنترل و رهبری می‌شد. (30)

محمدحسین سبحانی تأکید می‌کند که افتخاری به علت مخالفت با انقلاب ایدئوژیک طلاق‌های اجباری، «از سال 1368 خواستار خروج از سازمان می‌باشد، ولی آقای رجوی با زندان و فشارهای تشکیلاتی، مانع جدایی وی شده است... سال 1381 در اطلاعیه اعلام جدایی آقای مسعود طیبی از اعضای سابق شورای مرکزی سازمان به محاکمه مهدی افتخاری در نشست‌های این فرقه در شهریور 1380 اشاره کرد که نشان می‌دهد وی همچنان تحت فشار و برخورد می‌باشد.»(31) مسعود رجوی که در مواردی با اشاره و کنایه از انفجارهای هفتم تیر و هشتم شهریور به عنوان اقدامات سازمان یاد کرده، تعبیر «مجازات رجایی و باهنر» را دربارة انفجار نخست‌وزیری به کار برده (32) و کینه خود را دربارة آن دو آشکار ساخته است. شهید محمدعلی رجایی دو هفته پیش از شهادت در یک پیام تلویزیونی، تحلیل مشروحی از سوابق و عملکرد سازمان ارائه نمود. وی که خود پیش از انقلاب به دلیل همکاری با رهبران اولیه سازمان سال‌ها زندان و شکنجه‌های سخت را متحمل شده بود، چنین گفت:

سازمان مجاهدین در زندان حرفشان این بود که درست است که ما شعار مبارزه با امپریالیسم می‌دهیم، درست است که با رژیم [شاه] می‌جنگیم، درست است که با ساواک باید جنگید، ولی قبل از هر چیز با مسلمانانی که امام [خمینی] را به عنوان رهبر این انقلاب قبول دارند، باید با آنها جنگید. باید از روی جنازه آنها رد شد و به آن مبارزه بعدی رسید. این تفکر آنها بود و ما [در زندان] به روشنی می‌دیدیم که با مارکسیست‌ها متحد می‌شوند و بر علیه ما می‌جنگیدند... [پس از پیروزی انقلاب] سازمان از هر فرصتی استفاده می‌کرد که دست کم 3 چیز را برای خودش آماده بکند. یکی از آنها، اسلحه بود، به محض اینکه مردم ما در انقلاب پیروز شدند، این‌ها به انواع وسایل متوسل می‌شدند برای جمع‌آوری اسلحه... برای روزی که در نظر داشتند، بعد از جمع‌آوری اسلحه، [دوم اینکه] شروع کردند به جمع‌آوری امکانات مالی و تدارکاتی، از بردن ماشین‌ها [ی دولتی] گرفته تا بردن پول‌های نقد و اسناد و تصرف اماکن. که مدت‌ها طول کشید تا مردم توانستند این اماکن را که آنها به زور گرفته بودند از آنها پس بگیرند. به موازات این دو کار، چیزی که برای همه ما تعجب‌آور باشد، [سوم اینکه] این‌ها شروع کردند به شناسایی شخصیت‌هایی که ممکن است در آینده این انقلاب نقش داشته باشند. اخیراً یکی از خانه‌های تیمی که به دست شما مردم لو رفته و تصرف شده، در آنجا اسنادی را دیدیم که حتی کسانی را که در مدرسه رفاه [محل استقرار امام پس از 12 بهمن 57] مشغول خدمت بودند، شناسایی کرده‌اند و برای هر کدام یک کارت [مشخصات] درست کردند. پس، از آن موقع، این‌ها به فکر بودند که هر چه زودتر یک نبردی را با نیروهای مؤمن واقعی شروع کنند، و بنابراین آنچه که آن موقع [در زندان] می‌گفتند، آرزوی عبور از جنازه ما در رسیدن به مبارزه بعدی، را تحقق بخشند... سازمان مجاهدین با عملکردی که در این دو سال و نیم دارند خط خودشان را نشان دادند... [ای سازمان] آیا در این دو سال و نیم، شد که یک آمریکایی را بکشی؟ و بگویید که ما ضدآمریکایی هستیم؟ آیا در عرض این دو سال و نیم، شد که یک ساواکی را بکشی؟ آیا شد که یک سرمایه‌دار صهیونیست استثمارگر را بکشی و بیایی بگویی که انقلابی هستی؟ اما «بهشتی» را کشتی، این موضع‌گیری تو است. و تو [ای سازمان] بدان که منفور هستی و مردم، قلبشان، تمام رگ‌هایشان به بهشتی‌ها پیوند دارد ولی تو کوری و نمی‌بینی. (33)

شهید رجایی در بخش دیگری از سخنان خود خطاب به اعضا و هواداران سازمان اظهار داشت: واقعاً برای من که تا حدودی چند سال با [محمد] حنیف [نژاد]، با رضا] رضایی [و احمد [رضایی] بودم،... هر وقت تصور می‌کنم که شما به عنوان عضو سازمان مجاهدین می‌بینید که مسعودتان نخست‌وزیر بنی‌صدر شده و از اینجا به فرانسه فرار کرده، آنجا جبهه متحد ضدانقلاب را دارد سازمان می‌دهد، چگونه خوابتان می‌برد؟، واقعاً تعجب می‌کنم... روی این مسئله فکر کنید که آیا شما می‌توانید در تاریخ جواب این حرکت را بدهید؟ شما می‌توانید بگویید که کشتن [آیة‌الله] خامنه‌ای برای شما، لازم‌تر از کشتن یک آمریکایی یا یک ساواکی یا یک اسرائیلی بوده است؟(34)

اعتراف رجوی

چنانکه در تبیین نقش سازمان در انفجار هفتم تیر اشاره شد، مسعود رجوی در یکی از دیدارهای محرمانه خود با مقامات اطلاعاتی و امنیتی رژیم بعث عراق به مسئولیت مستقیم سازمان در آن عملیات و نیز انفجار هشتم شهریور اذعان کرده است. رجوی در دیدار با ژنرال حبّوش رییس سازمان امنیت صدام، در سال 1378، هنگامی که به برخی تبلیغات موجود در رسانه‌های غربی آن زمان علیه سازمان اشاره می‌کند، سابقة روابط نزدیک خود با غربی‌ها و از جمله اطلاع مقامات ارشد آمریکا و فرانسه از دو عملیات مذکور را یادآوری می‌کند. متن سخنان رجوی چنین است: همان گونه که اطلاع دارید من در سال‌های 1981 تا 1986 در پاریس بودم. در آن سال‌ها دشمنی به این گونه با ما نبود و به ما تروریست نمی‌گفتند. هر چند که کاخ سفید و کاخ الیزه می‌دانستند، با کاخ الیزه هم ارتباط داشتیم، می‌دانستند که چه کسی حزب جمهوری را در ایران منفجر کرد و چه کسی و چرا عملیات علیه رییس جمهوری و علیه رییس‌الوزرای ایران انجام داد. آن‌ها می‌دانستند و خوب هم می‌دانستند ولی صفت تروریست هم به ما نزدند. (35) قبلاً هم اشاره شد که فیلم این ملاقات و سایر دیدارهای مقامات اطلاعات امنیتی عراق با رجوی به طور مخفیانه ضبط شده بود که پس از سقوط رژیم صدام و دسترسی مردم به آرشیوهای مراکز اطلاعاتی، قسمت‌هایی از آنها به خارج منتقل شد که در قالب یک کتاب توسط گروهی از جداشدگان سازمان در لندن انتشار یافت. سی دی تصویری این ملاقات و سایر ملاقات‌های مندرج در کتاب نیز به ضمیمه آن انتشار یافته و در دسترس عموم قرار گرفته است و سند منحصر به فرد و غیرقابل انکاری از بسیاری روابط پشت پرده تروریستی سازمان محسوب می‌شود.

در بیانیه رسمی وزارت خارجه آمریکا دربارة سازمان که در سال 1373 صادر شد، رسماً به مسئولیت سازمان در انفجار هشتم شهریور تصریح شده است:

طبق گزارشات، در تاریخ 30 اوت [= 8 شهریور] مجاهدین در جلسه شورای امنیت ملی رژیم [ایران] بمب‌گذاری نمودند که منجر به کشته شدن رییس جمهور جدید، [محمد] علی رجایی‌و نخست‌وزیر جدید وی، محمدجواد باهنر گردید... مجاهدین صورت مجزا و منفرد مسئولیت برخی اقدامات تروریستی را که فکر می‌کردند نتیجة آن‌ها باعث تقویت وجهة آن‌ها می‌شد برعهده گرفتند... [به رغم عدم پذیرش رسمی مسئولیت انفجارهای 7 تیر و 8 شهریور] ولی یادآوری این مسئله مهم است که مجاهدین ـ به خصوص در اوایل دهة 1980 [= دهة شصت شمسی] هم تمایل و هم توان انجام مقاصد خشونت‌بار خویش را داشتند. (36) حجة‌الاسلام هاشمی رفسنجانی یک روز بعد از تشییع جنازة میلیونی شهدای 8 شهریور در مورد رفتار متناقض سازمان در قبال پذیرش مسئولیت انفجار و تکذیب اطلاعیة دفتر لندن سازمان توسط دفتر پاریس چنین گفت: قضیه دیروز (9 شهریور 60) مسئله را خیلی روشن کرد. دیروز صبح، خوب شما می‌دانید ما ساعت 7 صبح اعلام کردیم که رییس جمهور وقت و نخست‌وزیر شهید شده‌اند، هیچ تبلیغ و پروپاگاندی هم برای کشاندن مردم به خیابان‌ها نداشتیم، و خیلی‌ها به ما اعتراض می‌کردند که خوب یک فرصتی به مردم می‌دادید ] برای اطلاع‌رسانی و تجمع [... ما سه ساعت وقت داشتیم...شما دیدید که چه جور مردم آمدند... رادیو لندن هم که همیشه حقایق را تحریف می‌کند مجبور می‌شود خیلی که دست کم بگیرد، بگوید که بیش از یک میلیون نفر جمعیت [شرکت کردند.] ... دیروز هیچ کس نگفت، امام هم نگفته بودند، تبلیغ هم نشده بود، ائمه جماعت هم نگفته بودند، رادیو هم نگفت مردم بیایید. مردم خودشان بودند. این، مردمند، و این، جامعه است. دشمن هر چه کور باشد این را می‌فهمد و می‌بیند. ضدانقلاب [= سازمان] به خاطر همین وضعی که می‌بیند جرأت اعلام رسمی عملیات خودش را هم نمی‌کند. یک چنین عملیاتی اگر... کمی ارزش مردمی داشت، برای ثبت در تاریخ هزار بار بزرگ می‌کردند و مسئولیتش را می‌پذیرفتند.

در لندن، شاخه مجاهدین خلق اعلام می‌کند که ما بودیم. رجوی فراری در پاریس می‌گوید ما نبودیم. یعنی وضع چنین است که باز ] مجبورند[منافقانه حتی با این کارشان هم برخورد کنند. اعلام مسئولیتش را هم نمی‌توانند بکنند. (37) حضرت امام خمینی هم‌زمان با تشییع شهدای انفجار نخست‌وزیری، در صبح نهم شهریور 60 طی سخنانی در مورد اشتباه محاسبه طراحان عملیات تروریستی فرمودند:

این‌ها یک اشتباه دارند و آن اینکه شناخت از اسلام و شناخت از ایمان و شناخت از ملت اسلامی ما ندارند. آن‌ها گمان می‌کنند که با ترور شخصیت‌ها، می‌توانند با این ملت مقابله کنند، و ندیدند و کور بودند که ببینند که در هر موقعی که ما شهید دادیم، ملت ما منسجم‌تر شد... ملتی که برای اسلام قیام کرده است... این ملت را با ترور نمی‌شود عقب راند... آقای رجایی و آقای باهنر هر دو شهیدی که با هم در جبهه‌های نبرد با قدرت‌های فاسد، هم جنگ و هم‌رزم بودند... من در عین حال که شهادت این دو بزرگوار برای من بسیار مشکل است، در عین حال می‌دانم که آنها به رفیق اعلی‌َ متصل شده‌اند... آن‌ها رسیدند به مطلوب خودشان و از این جهت، به آنها و به خانواده‌های آنها و ملت اسلامی تبریک عرض می‌کنم که چنین شهدایی تقدیم می‌کنند... آن کوردلانی که گمان کرده‌اند که جمهوری اسلامی با نبود چند نفر از بین خواهد رفت و سقوط خواهد کرد، آن‌ها افکارشان، افکار اسلامی نیست...افکار مادی ] است[و برای دنیا کار می‌کنند... ملت ما آرام است، دلش مطمئن است به اینکه وقتی که این شهدا نباشند به جای آنها، داوطلبانی برای شهادت حاضر در صحنه هستند... باز در صف‌های دنبال آنها، افراد داریم و اشخاص متعهد داریم و اشخاص مؤمن متعهد به اسلام داریم، و ملت را داریم، ملتی که هیچ‌گونه عقب‌نشینی در این مسائل نخواهد کرد. و به این ترتیب، جمهوری اسلامی آسیبی نخواهد دید. (38)

شهید محمدعلی رجایی مدتی قبل از شهادت از آرزوی خویش چنین سخن گفته بود: دشمنان کوردل انقلاب اسلامی باید بدانند که شهادت در راه خدا آرزوی ماست زیرا که ما را هراس از مرگ نیست. چرا که اطمینان داریم بدون ما نیز پرچم خونین اسلام و انقلاب را دست‌های پرتوان میلیون‌ها مردم محروم و مستضعف میهن اسلامی، سربلندتر و برافراشته‌تر از پیش به اهتزاز درخواهد آورد. (39)

شهید حجة‌الاسلام دکتر محمدجواد باهنر دربارة خط شهادت و نقش آمریکا در حوادث تروریستی توسط سازمان، این گونه بیان کرده بود:

ملت ما بیش از هر زمان از خط شهادت برای منکوب کردن دشمن و درهم ریختن توطئه‌ها، نیرو گرفته است... ما سرنخ این توطئه‌ها] ی تروریستی[را امپریالیسم آمریکا می‌دانیم. (40)

بسیاری از گروه‌ها و افراد مخالف جمهوری اسلامی در خارج از کشور به تصریح یا به کنایه از اقدامات تروریستی سازمان بویژه دو انفجار هفتم تیر و هشتم شهریور ابراز خوشحالی و حمایت کردند و آن را مقدمة نابودی نظام سیاسی کشور محسوب می‌کردند. اما مدت‌ها بعد از شکست استراتژی سازمان هنوز کسانی بودند که سازمان را به خاطر عملیات ویژه‌اش می‌ستودند.

از جمله کریم سنجابی دبیرکل جبهه ملی که پس از فرار از کشور، در طول اقامت در پاریس در تابستان 61، توسط رجوی به همکاری رسمی با سازمان دعوت شد و ارتباطهایی با برخی مسئولان سازمان و شورای مقاومت داشت، در خاطرات خود به رغم آنکه بر مشی مسلحانه انتقاد وارد می‌کند، از دو عملیات انفجار 7 تیر و 8 شهریور و چند ترور دیگر تمجید می‌کند و سازمان را به خاطر این اقدامات تروریستی می‌ستاید:

مبارزات و جانفشانی‌های مجاهدین علیه دستگاه جابر و جاهل و ارتجاعی و ایران بر باد ده آخوندها، غیرقابل انکار است. ظاهراً آنها بودند که با یک ضربت تاریخی شبانه مرکز حزب جمهوری اسلامی را ویران و بهشتی... با جمع کثیری از وزیران و سردمداران آنها را نابود کردند. آن‌ها بودند که با توطئه سازمان‌دادة دیگری رجایی رییس‌جمهور و باهنر نخست‌وزیر را از بین بردند. (41)

یوسفی اشکوری، پیامد اقدام تروریستی سازمان را این گونه توصیف کرده است: ... در 8 شهریور 1360 دفتر نخست‌وزیری منفجر شد و رجایی رییس جمهور و باهنر نخست‌وزیر و چند تن دیگر کشته شدند. این حادثه تلخ نیز در حدّ خود شدیداً بر فضای روحی و عاطفی و روانی جامعه اثر گذاشت، و از سوی دیگر، تنفر و بیزاری مردم از گروه‌های تروریستی را افزایش داد. (42)

نهضت آزادی که در آن زمان به دلیل سوابق پیوند سیاسی و تبلیغاتی با بنی‌صدر و سازمان تحت فشار شدید افکار عمومی قرار داشت با صدور یک اطلاعیه 3 سطری انفجار 8 شهریور را بدون انتساب به سازمان محکوم کرد و یک تلگرام کوتاه نیز خطاب به حضرت امام خمینی (ره) ارسال نمود و «شهادت جانگداز رییس‌جمهور و نخست‌وزیر» را تسلیت گفت. (43)

اما فخرالدین حجازی نماینده اول مردم تهران در مجلس، طی سخنانی که روز تشییع شهدای هشتم شهریور در مقابل ساختمان مجلس شورای اسلامی برای مردم ایراد کرد، حملات شدیدی به سران نهضت آزادی و مواضع مبهم آنها در قبال عملکرد سازمان وارد ساخت که موجب اعتراض رسمی نهضت آزادی نیز گردید. (44)

 

پی‌نوشت‌ها:

1 ـ هفته‌نامه سروش، 6/8/61.

2 ـ روزنامه جمهوری اسلامی، 9/6/60.

3 ـ روزنامه‌های اطلاعات و کیهان، 9/6/60: صص 1 ـ 3. میرطاووسی، شهید محمدعلی رجایی، ج 2: ص 2.

4 ـ روزنامه‌های اطلاعات و کیهان ـ پیشین: همان صفحات.

5 ـ هاشمی رفسنجانی، عبور از بحران: ص 263.

6 ـ همان: ص 265.

7 ـ صحیفة نور، ج 15: ص 120. میرطاووسی، شهید محمدعلی رجایی، ج 2: صص 21 ـ 22.

8 ـ روزنامه جمهوری اسلامی، 10/6/60: ص 3.

9 ـ روزنامه کیهان، 27/3/72: گزارش مجله آمریکایی اسپات لایت.

10 ـ میرطاووسی، شهید محمدعلی رجایی، ج 2: صص 22 ـ 23.

11 ـ روزنامه اطلاعات، 7/6/61: ص 6؛ متن گفت و گوی اختصاصی با بهزاد نبوی.

12 ـ روزنامه شرق، 16/6/84: ص 6.

13 ـ روزنامه اطلاعات، 7/6/61: ص 6؛ متن گفت و گوی اختصاصی با بهزاد نبوی.

14 ـ روزنامه شرق، 16/6/84: ص 6.

15 ـ روزنامه کیهان، 19/2/58: ص 15، فهرست اسامی کاندیداهای مجاهدین خلق در شهرستان‌ها. نامبرده در 30 آذر 1360 طی یک درگیری مسلحانه در تهران کشته شد.

16 ـ ری‌شهری، خاطره‌ها، ج 1: صص 183 ـ 184.

17 ـ خاطرات سرهنگ کتیبه: صص 197 ـ 198.

18 ـ سرلشکر امیربهمن باقری فرمانده نیروی هوایی تا سال 1359، در جریان حمله نظامی آمریکا به طبس مظنون به همکاری با آمریکایی‌ها و مورد اعتماد ویژه بنی‌صدر بود که مدتی نیز بازداشت گردید و در دادگاه انقلاب محکوم شد. غائله چهاردهم اسفند...: صص 105 ـ 106.

19 ـ اظهارات آقای زوّاره‌ای نماینده مجلس شورای اسلامی در جلسه مورخ 26/5/61 مندرج در صورتجلسه منتشره در روزنامه رسمی کشور.

20 ـ ری‌شهری، خاطره‌ها، ج 1: ص 183.

21 ـ نشریة مجاهد، ش 250: ص 16.

22 ـ همان.

23 ـ همان.

24 ـ نقطه‌چین در اصل متن آمده است؛ که بنا به اطلاعات مستقل موجود و قرینه در کروشه توضیح داده‌ایم.

25 ـ همان ـ پیشین: ص 25.

26 ـ همان.

27 ـ همان.

28 ـ همان.

29 ـ باباخانی با نام تشکیلاتی وحید، محافظ اصلی و شخصی مسعود رجوی و عضو مرکزیت سازمان است. سبحانی، روزهای تاریک بغداد: ص 180.

30 ـ سبحانی، همان: ص 268.

31 ـ همان: صص 268 ـ 269.

32 ـ نشریة مجاهد، ش 225: ص 3.

33 ـ روزنامه اطلاعات، 25/5/60: ص 12.

34 ـ همان: ص 11.

35 ـ برای قضاوت تاریخ: صص 114 ـ 115.

36 ـ بال شکسته: صص 15 ـ 16.

37 ـ میرطاووسی، شهید محمدعلی رجایی، ج 2: صص 11 ـ 13، سخنرانی حجة‌الاسلام هاشمی رفسنجانی در جلسه علنی مجلس شورای اسلامی، مورخ 10 شهریور 60.

.38 ـ صحیفه امام، ج 15: صص 134 ـ 136.

39 ـ میرطاووسی، شهید محمدعلی رجایی، ج 2: ص 227.

40 ـ روزنامه کیهان، 11/4/60: ص 12، مصاحبه دکتر باهنر پس از انفجار هفتم تیر.

41 ـ سنجابی، امیدها و ناامیدی‌ها: ص 414.

42 ـ یوسفی اشکوری، در تکاپوی آزادی...، ج 2: ص 419.

43 ـ اطلاعیه و تلگرام مورخ 9/6/60، نهضت آزادی.

44 ـ متن اطلاعیه تحت عنوان «اعتراضیه نمایندگان نهضت در مجلس در مورد سخنان دو تن از نمایندگان» مورخ 11/6/60

 

تصاویر ضمیمه